بیست و نه بهمن ١٣٥٦

بسم الله الرحمن الرحیم
فرمایشات دیروز مقام معظم رهبری مُدَّ ظلّه العالی در دیدار با مردم آذربایجان (٩٥/١١/٢٧)مرا به خاطره های سال ٥٦ کشاند تا یاد بروم آن شنبه پر غرور را! شنبه ی اصلی، بعد از آن، این کلمه در بین مردم تبریز مبدأ تاریخ شد وقتی کسی از شنبه و یا روز مبهمی می پرسید با جواب "اصل شنبه" مواجه می شد و یا اینکه چند روز و یا چند هفته قبل و یا بعد "اصل شنبه" بود. اصل شنبه یعنی روز شنبه ی بیست ونهم بهمن ماه ٥٦. سال ٥٦ دانش آموز سال اول دبیرستان بودم، مدرسه ی ما دبیرستان فردوسی درست در نقطه ی تراکم درگیری و تظاهرات بود، برای اینکه عمده ی سینماها و مراکز فروش مشروبات الکلی در اطراف چهارراه شهناز و خیابان پهلوی آن روز بود.
شنیدن صدای گلوله و غریو و فریاد" الله اکبر" و "لااله الّاالله" در آن ایام عجیب می نمود. هرچند در آن سال از اوائل تابستان در مسجد شعبان و مسجد مقبره که محل اقامه ی نماز" ظهر و عصر" و " مغرب و عشا"ی آیت الله شهید قاضی طباطبایی بود، در مراسم ختم و بزرگداشت مرحوم دکتر علی شریعتی و مرحوم آقا مصطفی خمینی شبیه این شعارها را شنیده بودم ولی این بار فریادها بلندتر و سهمگین تر بود و همراه خشم و نفرت.
آن روز تا ساعت ١١ حتی اجازه نمیداند از کلاسها بیرون بیاییم ولی از پنجره کلاسهای طبقه ی سوم ساختمان جدید می شد بخشی از خیابان و سینما آریا را دید که آتش از آن شعله می کشید.
بعد از ساعت یازده با دو نفر از دوستان هم کلاسی که در انجمن قائمیه وارشاد نیز باهم بودیم از زیر حصار دیوار فروشگاه فرهنگیان که برای بازسازی تخریب کرده بودند، بیرون رفتیم. من بودم و غلامرضا و رحیم خشتگر. سرنوشت دوستانم بعد از پیروزی انقلاب بسیار متفاوت شد، همه پیش از پیروزی انقلابی و مسجدی و دلباخته ی امام بودیم ولی بعد از پیروزی غلامرضا جذب مجاهدین خلق شد و با یک پیوند عاطفی در فاز نظامی و خانه ی تیمی وارد شد، اما رحیم خشتگر با شروع جنگ در لباس پاسدار انقلاب اسلامی مجاهد جبهه های نبرد با متجاوزان بعثی شد و در مصاف با سرسپردگان امپریالیسم جهانی به شهادت رسید. من برای هر دو سوختم و گریه کردم، برای غلامرضا بیشتر افسوس خوردم، دوست و رفیق مسجدی، قاری قران و سرود خوان هیأت و اهل خطر در تظاهرات و پخش اعلامیه، گرفتار چه بلایی و دچار چه عاقبتی شد؟!!
بله روز بیست و نه بهمن ٥٦ساعت یازده با هم از مدرسه در رفتیم، خیابانها خوفناک شده بودند و کامیون های ارتش با سربازان مسلح و دارای کلاه آهنی به کمک نیروی شهربانی آمده بودند و هرجا جوان و نوجوان هم سن و سال ما را می دیدند، دستگیر می کردند، نزدیک خیابان قره آغاج ما را نیز نگه داشتند ولی خدا با ما یار بود که کارت شناسایی مدرسه و کتابهای درسی مان را همراه داشتیم، فقط در جواب اینکه اینجا چه کار می کنید، "گفتیم مدرسه بودیم، به علت آتش گرفتن سینماهای نزدیک دبیرستان فردوسی، ما را تعطیل کردند تا به خانه هامون برگردیم."
اما غروب آن روز، در میدان خیابان بهار روبروی بانک صادرات، همان نزدیکی های مسجد ولایت، با تیراندازی پلیس چند نفر مجروح و زخمی شدند که یکی از آنها آقا محمدباقر رنجبر آذرفام بود، او از اساتید قران و حدیث مسجد ارشاد بود که من هم به همراه دوستانی که ذکر نامشان رفت در این جلسات شرکت می کردیم. آقا محمدباقر بعد از یک یا دو روز در بیمارستان به شهادت رسید. خانواده اش برای گرفتن جنازه اش خیلی دچار درد سر شدند. اما در شام غریبان ایشان که برخی از محترمین محل و برخی از علمای معنون شرکت کرده بودند، این شعر را به صورت دیکلمه خواندم: در راه دوست کشته شدن آرزوی ماست            دشمن اگر چه تشنه بخون گلوی ماست
البته این شعر خوانی بعدها موجب ایجاد خط فاصله بین ما و برخی از مسجدی ها و روحانیون مرتبط با جریان دارالتبلیغ اسلامی قم کردید.
بیست و نه بهمن نور امیدی در میان تاریکی ظلم و ستم برای رهایی از یوغ دیکتاتوری پهلوی گردید و ابهت دروغین نظام شاهنشاهی در هم ریخت و بعد از آن نه تهدید و تطمیع استاندار آذربایجان تیمسار اسکندر آزموده و نه آمدن نخست وزیرآموزگار به تبریز و نه جابجایی آزموده با تیمسار شفقت به عنوان استاندار و نه ایجاد فرمانداری و حکومت نظامی هیچکدام نتوانست در مقابل خروش مردم آذربایجان و تبریز دوام بیاورد و سیل انقلاب در سلسله ی چلّه ها و چهلم ها از یزد و جهرم و اصفهان تا بیست و دوم بهمن ٥٧ امتداد یافت.
درود خدا بر روح خدا خمینی بت شکن
سلام بر شهیدان و ایثارگران
بیست و هشتم بهمن ١٣٩٥

نظرات

آذربایجان جانباز خامنه ای دن آیرلماز مردم تبریز با قیام بیست ونهم بهمن سال٥٦ محاسبات رژیم را بکل دچار آشفتگی کردند. یاد شهدای بیست و نهم بهمن گرامی باد

همه می دانیم در آن سالها اختناق بود، هیچکس جرأت اعتراض نداشت و هیچ کس بدون حجت شرعی جانش را سر دست نمی گرفت ،وارد مبارزه با رژیم شاه بشود. وقتی جنایتی که علیه قیام طلاب و روحانیون و مردم قم انجام شد و به امام خمینی اعلی الله مقامه در روزنامه اهانت کردند و مراجع قم علیه آن فتوا دادند، مردم تبریز به عنوان یک تکلیف شرعی به میدان آمدند و سد ترس و خوف از رژیم را شکستند و حماسه آفریدند. یاد همه ی شهیدان، مبارزان آن روز بویژه روحانیت نترس و شجاع تبربز مثل شهید آیةالله قاضی طباطبایی، مرحوم میرزا حسن ناصرزاده، مرحوم أیت الله سید حسن انگجی، و بسیاری از وعاظ و منبری های گمنام بخیر باد که تکلیفشان را آن موقع بنخو احسن بجا آوردند.

نظر دهید

Image CAPTCHA
شناسه امنیتی داخل تصویر را وارد کنید.