مختصری از شرح حال و زندگی‌نامه

«محی الدین بهرام محمدیان» در دهم اسفند سال 1341 در شهر تبریز به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در سال 1348 در دبستان «سلیمی» و «افتخار السادات» آغاز کرد. دوره راهنمایی را در مدرسه‌ی «فرقانی» گذراند و متوسطه را در دبیرستان فردوسی به پایان رساند. وی همزمان با اخذ دیپلم اقتصاد و اجتماعی در خرداد ماه 1360 در شهریور همان سال مدرک دیپلم تجربی خود را نیز اخذ کرد. در سال 1362 به دانشگاه تهران وارد و در رشته زبان و ادبیات عرب مشغول به تحصیل شد. بعد از دریافت مدرک کارشناسی آن رشته در سال 1366 به دانشگاه آزاد اسلامی راه یافت و موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در همان رشته در سال 1370 شد. وی بعد از گذراندن دوره‌ی دکترا در رشته‌ی یاد شده و گرفتن مدرک آن دوره در سال 1375 از دانشگاه آزاد، مدرک دکتری دیگر خود را در رشته‌ی «ادبیات تطبیقی» در سال 1378 کسب کرد.
دکتر محمدیان همزمان با تحصیلات یاد شده در سال 1355 به خواندن دروس حوزوی مبادرت ورزید و در حوزه‌های علمیه‌ی تبریز، تهران و قم تا مرحله‌ی اجتهاد پیش رفت و در رشته‌های فقه و اصول، قرآن، تفسیر، منطق و فلسفه مشغول به تحصیل شد و دوره‌های آموزشی جانبی را نیز در رشته‌ی آموزش مدیریت متون و مهارت‌های معلمی و... گذراند.
وی از محضر استادان حوزوی و دانشگاهی چون حضرات آیات و حجج اسلام آقایان محدث تبریزی، شربیانی، آل‌هاشم، خوانساری، ایروانی، خلخالی، مجتبی تهرانی، دکتر حریرچی، دکتر موسوی بهبهانی، دکتر امیرمحمود انوار، دکتر شکیبا، دکتر محدث و دکتر آذرشب کسب فیض و علم کرد.
دکتر محمدیان کلام شیوایی دارد و در طرح مسایل، ریزبینی‌های مثال زدنی‌اش، گفته‌هایش را جذاب‌تر و خواندنی‌تر می‌کند. بی‌تردید مرور زندگی وی از زبان خودش خواندنی‌تر است:
پدرش کارمند اداره‌ی گمرک تبریز، مادرش خانه‌دار و به لحاظ طبقاتی و اقتصادی در حد متوسط و از نظر اعتقادی و دیانت، اهل نماز و روزه و روضه بودند.
از سن پنج سالگی خواندن و نوشتن را در منزل و به واسطه‌ی پدرش آموخت. متن کتاب‌های آموزشی او کتاب‌های سوادآموزی اکابر بودند. عدد نویسی و جمع و تفریق به سبک و سیاق مکتب‌خانه را نیز در خانه آموخت که در دوره‌ی دبستان با روش‌های متداول آن دوره متفاوت بود و برایش مشکل‌ساز شد. آموزش‌های داخل خانه، او را در درس و بحث از هم‌سالان خود جلو انداخته‌بود که خاطره‌اش را در کتاب روایت روزگار کودکی نوشته است.
در دوران کودکی، وی قرائت، روخوانی و روان‌خوانی قرآن را در محضر پدرش نیز به روش هجی کردن آموخت و گلستان سعدی را با بخشی از نصاب الصبیان از ایشان فرا گرفت. به همین جهت در دوره ابتدایی و اساساً در مراحل تحصیل، از شاگردان خوب کلاس بود و شاید همین‌ها خمیر مایه‌ی تعلق خاطر وی به حوزه‌ی ادبیات، معارف دینی و علوم انسانی شد.
به گفته‌ی خودش در دوره‌ی راهنمایی تحصیلی اتفاق مبارکی در زندگی‌اش افتاد و آن ادامه‌ی تحصیل در مدرسه‌ی راهنمایی تحصیلی فرقانی وابسته به جامعه‌ی تعلیمات اسلامی بود؛ هرچند در سال تحصیلی 54-‌ 55، آموزش، رایگان اعلام شده‌بود و مدارس ملی یا غیر دولتی آن روزگار نیز به صورت دولتی اداره می‌شدند؛ اما معلمان خوب و با انگیزه و نظارت جمعی از خیران متدین و فرهنگ‌دوست بر آن مدرسه، موجب شد که فضای مدرسه به لحاظ فرهنگی و تربیتی و آموزش، متفاوت از جاهای دیگر باشد.
در آن مدرسه، معلمانی چون آقایان مکرمی، علی‌پور، افخمی و دیگرانی بودند که علاوه بر ادبیات و ریاضی و علوم، دین و سیاست و اجتماعی بودن و هنر و ادب را نیز می‌آموختند. سابقه و ریشه خانوادگی و همین آموزش‌ها و تربیت‌ها سبب شد که از کلاس اول راهنمایی به صورت غیررسمی آموزش صرف و نحو عربی را در مسجد از محضر استاد افخمی آغاز کند و از سال بعد، چون طلبه‌ای رسمی اما خارج از محیط حوزه علوم حوزوی را فرا گیرد و در سال سوم راهنمایی به خواندن کتاب‌های سیوطی، مغنی و حاشیه ملاعبدالله در منطق بپردازد.
دکتر محمدیان درباره اولین نوشته‌های خود می‌گوید:
«در همان سال‌ها، انشاء و مقاله خوب می‌نوشتم و این‌ها را مدیون مربیان و معلمان خوبم آقایان مکرمی، طالبی، اشگرف و افخمی بوده و هستم؛ چون این بزرگواران مجال و فرصت این نوشتن و خواندن را برایم فراهم کردند و روش‌های مطالعه و نگارش را به من آموختند. البته آقای مکرمی چاشنی سیاست را در زندگی من افزون‌تر کرد و ارتباط با معلمانی چون آقای اشگرف که بعدها نام پرویزی را بر خود برگزید، که دانشجوی رشته‌ی جامعه‌شناسی دانشگاه تبریز و اهل استان بوشهر بود و خط بسیار زیبایی داشت، نوشته‌های مرا رنگ و بوی سیاسی و اجتماعی داد.
داستان پسرک روزنامه‌فروش بر وزن پسرک لبوفروش را با نام مستعار، در دوره‌ی راهنمایی نوشتم و آقای هاشمی آن را در روزنامه‌ی آذربادگان دانشگاه تبریز در سال‌های 54 و 55، به صورت پیاپی چاپ کرد. کسی باور نمی‌کرد نوشته‌ها از آنِ دانش‌آموز دوره‌ی راهنمایی است که در نشریه و خبرنامه‌ی دانشگاهی چاپ می‌شود.
«همه‌ی گوسفندان احمقند» اولین کتاب من در همان سال است که با الهام گرفتن و دیدن رفتار دو گوسفند نوشتم که یکی به دست قصاب محل، سرپا در میان گله ذبح شد و گوسفندان هیچ عکس‌العملی نشان ندادند و دیگری، در هجوم گرگ به گله، دریده شد و گوسفندان پراکنده شدند و دوباره برگشتند، خون ریخته شده‌ی آن را بوییدند و دوباره به چرا مشغول شدند.
علاوه بر این‌ها، نوشتن را مدیون نمایشنامه‌های کلاس هستم که بداهه می‌نوشتم و آقای رستمی، معلم حرفه و فن، در وقت اضافی بعد از درس، اجازه‌ی اجرای آن را به ما می‌داد.»
هیچ چیز چون خواندن و نوشتن او را در آن دوره راضی نمی‌کرد. دکتر محمدیان کتاب‌های زیادی را در دوره راهنمایی خواند. جایزه‌ی نمره‌های بیست او یک تومان بود که پدرش می‌داد و از جمع کردن آن‌ها کتاب می‌خرید؛ البته قبل از آن، شبی یک ریال کتاب کرایه می‌کرد.
بعضی از کتاب‌ها قیمت بالایی داشتند و با یک یا دو تومان نمی‌شد آن‌ها را خرید و لازم بود که پس‌انداز کند ولی حوصله‌ی انتظار کشیدن نداشت. این مطلب را آقای حسین‌خواه -مدیر کتاب‌فروشی مکتب اسلام که نمایندگی فروش مجله‌ی مکتب اسلام و انتشارات حوزه‌ی علمیه‌ی قم را هم داشت- متوجه شده‌بود و به همین دلیل به او کتاب قسطی می‌فروخت و کتاب‌هایی را که خوانده بود، به شرط تمیز و سالم بودن دوباره پس می‌گرفت و با کتابی دیگر عوض می‌کرد. ولی محمدیان نوجوان، بعد از مدتی نتوانست کتاب‌هایی را که خوانده بود پس بدهد؛ چون از همان روزگار حاشیه‌نویسی می‌کرد و زیر برخی از نوشته‌ها خط می‌کشید و در کناره‌ی کتاب‌ها نظرِ رد و قبول خود را می‌نوشت. مطلب دیگر این بود که آقای افخمی(معلم وی) در جلسه‌ی هفتگی انجمن دینی-علمی مهدیه، به خلاصه‌ی کتاب‌ها و کتاب‌های تازه خوانده‌شده‌ توسط بچه‌ها امتیاز می‌داد؛ برای همین هم روی کتاب‌ها امضا می‌زد یا علامت‌گذاری می‌نمود و بچه‌ها را تشویق به داشتن کتاب‌خانه می‌کرد. این شیوه باعث شد که امروز تعداد کتاب‌های او فراوان شود و کتابخانه‌اش شاهد کتاب‌هایی باشد که از تاریخ انتشار برخی از آن‌ها بیش از نیم قرن می‌گذرد و هنوز امضای آقای افخمی از 30 سال قبل روی برخی از آن‌ها قابل مشاهده باشد. اتفاقات دوره‌ی تحصیلی و دوران نوجوانی و جوانی دکتر محمدیان از زبان وی شنیدنی است:
«دوره‌ی راهنمایی تحصیلی برای من دوره‌ای بسیار شیرین، خوب، به یادماندنی و تاثیرگذار بود؛ یعنی سال‌های تحصیلی بین 53 تا 56، دوره‌ای بود که چند اتفاق مهم در زندگی من واقع شد. در این سال‌ها طلبه، نویسنده، سخنران، فعال سیاسی-اجتماعی، نان‌آور و به معنای کسی که کار کردن را آموخته است، بودم. تابستان، از معلمی تا دست‌فروشی، سبزی‌فروشی، بقالی، کار در کوره‌پزخانه و اندکی قالی‌بافی و نمونه‌خوانی در چاپ‌خانه را تجربه کرده‌ام. بیش‌ترین مطالعه‌ی کتاب‌های پلیسی و جنایی، مانند داستان‌های مایک هامر و دالر و کتاب‌های داریوش عبادالهی را از طریق نمونه‌خوانی کتاب‌های انتشاراتی نوبل تبریز انجام داده‌ام که صفحه‌ای یک تا 5 ریال -‌بسته به قطع و تعداد سطر آن-‌ مزد می‌گرفتم.
بهترین کتاب های آن روزگار برای من آثار داستانی آقای محمود حکیمی و انتشارات نسل جوان قم بود که بعدها آثار مرحوم دکتر شریعتی نیز به آن‌ها افزوده شد.
آغاز دبیرستان، مرحله‌ی دیگری در زندگی من بود که مجبور بودم برخی از فعالیت‌های دینی و فرهنگی را که ناخواسته رنگ سیاسی نیز به خود می‌گرفت، با پنهان‌کاری پی بگیرم. البته در جامعه‌ای که آزادی نباشد، همه‌ی امور خواسته یا ناخواسته، رنگ و بوی سیاسی به خود می‌گیرد. ما هم هر کاری می‌کردیم، تعبیر به سیاسی می‌شد. از روحانی محل گرفته تا پدر و مادر و دوستان و معلمان به نوعی از خطرات این کار حذر می‌دادند. اما خدای متعال با ما بود که پیش از دیدن داغ و درفش شاهنشاهی و چشیدن نوازش‌های ساواک و از این قبیل ماجراها، توفان انقلاب اسلامی وزیدن گرفت و رایت و پرچم پیروزی اسلام و جمهوری اسلامی به اهتزاز درآمد. البته سال 56 به بعد که در دبیرستان فردوسی مشغول به تحصیل شدم، به انگیزه و هم‌راستایی تحصیلات حوزوی و دبیرستانی، رشته‌ی علوم انسانی -‌اقتصاد-‌ را انتخاب کردم که ای کاش ریاضی-فیزیک می‌خواندم؛ هرچند در چهارم دبیرستان علاوه بر رشته‌ی اقتصاد، به صورت متفرقه علوم تجربی را امتحان دادم و معدل 14 کسب کردم ولی به دردم نخورد؛ چون در دانشگاه نتوانستم در رشته‌ای غیر علوم انسانی ادامه‌ی تحصیل بدهم، با این که در این حوزه، مطالعات متفرقه‌ای داشته و دارم.
در دوره‌ی دبیرستان، دوره‌ی مقدمات حوزوی را تمام و دوره‌ی سطح را شروع کرده‌بودم. در محضر استادانی مانند آیت‌الله شربیانی و آیت‌الله محدث تبریزی بهره بردم. فقه، اصول، منظومه‌ی سبزواری و تفسیر را در محضر بزرگان دیگری مانند حضرات آقایان آل‌هاشم، خوانساری، سرایی، حاجی‌زاده، میرزا عبدالله کامرانی، سید ابوالحسن مولانا، آقای کوچه‌باغی و میرزا عبدالصمد دانش آموختم و به قدر وسع خودم، در علوم، رشته‌ها و کتاب‌های مختلفی مانند معالم، حاشیه، مغنی و شرح لمعه، مکاسب و رسایل را در حوزه‌ی تبریز بهره‌مند شدم. البته عمده‌ی بهره‌گیری من در فقه و تفسیر در تبریز، از محضر حضرت آیت‌الله حاج میرزا علی‌اکبر محدث تبریزی، اعلی الله مقامه، بود که وجود آن بزرگوار، ذی‌جود و ذی‌قیمت بود. ولی برای مردم تبریز، در حد یک عالم متعارف و معمولی شناخته شده بود؛ با این که در تفسیر قرآن کریم اهل نظر بود و محضری شاگردپرور داشت.
البته در آن سال‌ها با برخی از بزرگان تبریز نیز به واسطه‌ی فعالیت‌های اجتماعی یا طلبگی ارتباطاتی داشتم که ذکر نامشان موجب برکت است: مرحوم آیت‌الله شهید قاضی طباطبایی، رحمت‌ الله علیه، مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالحسین غروی، مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمین آقای انزابی، رحمت الله علیه، که چند دوره نیز نماینده‌ی مردم تبریز در مجلس شورای اسلامی بودند. مجلس تفسیر هفتگی ایشان بعد از ظهرهای جمعه، از جمله‌ی محل مراجعات، به همراه دوستانی مانند شهید خشتگر، حسین عطاریان، غلامرضا علایه، آژیری و تعدادی دیگر بود. از جمله‌ی کسانی که از ایشان خاطره دارم مرحوم حجت‌الاسلام آقای بستان‌آبادی بودند که در مسابقه‌ی حفظ حدیث به من جایزه داد و مرا با عنوان علامه‌ی صغیر در میان دوستان تشویق فرمودند که همین باعث شد بعدها چند مجموعه چهل حدیث را فراهم آورم.
استاد دیگر ما آقای سید ابراهیم خلیل‌نقوی بودند. البته ایشان ملبس به لباس روحانی نبودند؛ ولی به معنای واقعی کلمه، آدم ملایی‌اند. من در خدمت ایشان درس‌هایی درباره مارکسیسم - نوشته جلال الدین فارسی -را خواندم. همه اعضای آن کلاس دکتر و مهندس و دارای تحصیلات دانشگاهی بودند و بنده کوچک‌ترین و کم‌سوادترین آن‌ها. این کلاس، تحت پوشش؛ در مغازه‌ای داخل پاساژی در خیابان خاقانی تبریز برگزار می‌شد. آشنایی ما با ایشان در سخنرانی‌ها و در جلسات فوق برنامه‌ی مدرسه‌ی راهنمایی تحصیلی فرقانی شروع شد. در آن جلسات، بنده مقاله‌ای را درباره‌ی تقیه نوشته بودم که عنوان مقاله «تقیه، نه انزوا و کناره‌گیری، بلکه روش مبارزه در دوره‌ی نتوانستن» بود.
در دوره‌ی دبیرستان که به سال 60 منتهی شد، تحصیلات حوزوی را به پایان دوره‌ی سطح رساندم. البته جریان انقلاب و مشغله‌ها و فعالیت‌های جانبی و بعد از آن، آغاز جنگ تحمیلی از سرعت و شتاب درس و بحث کاسته بود ولی هنر این بود که بتوانم به نسبتی همه را با هم جمع کنم. سخنرانی و نوشتن و تدریس و تحصیل و تبلیغ و فعالیت‌های دیگر، هر یک سهمی و وزنی را به خود اختصاص دادند که یک‌باره دیدم باید جدی‌تر از این‌ها بود.»
دکتر محمدیان، در فاصله‌ی انقلاب فرهنگی، در نخستین دوره‌ی دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام)، رتبه‌ی اول را کسب کرد، اما بعد از ملاحظه‌ی شرایط دانشگاه، که شبانه‌روزی و دوره‌ای هفت ساله و به هم پیوسته تا فوق لیسانس بود، به‌رغم این که تعهد محضری را هم امضا کرده بود، با راهنمایی و مشورتی که با آیت‌الله باقری‌کنی داشت، از تحصیل در آن دانشگاه منصرف شد. اما به اجبار و اصرار برخی از دوستان، که به نوعی دعوت به رقابت، همراه با رفاقت، در اولین کنکور بعد از انقلاب فرهنگی بود، در کنکور شرکت و در رشته زبان و ادبیات عرب دانشگاه تهران پذیرفته شد. در آن دوره، کنکور دو مرحله داشت. مرحله‌ی اول آزمون عمومی و مرحله‌ی دوم آزمون اختصاصی. بین این دو مرحله خیلی فاصله افتاد و در موقع اعلام نتایج مرحله اول، وی در منطقه‌ی عملیاتی گیلان‌غرب بود. آزمون مرحله‌ی دوم بلافاصله بعد از اعلام نتایج با فاصله یک و دو روز برگزار شد که مجبور شد مرحله‌ی دوم کنکور را در منطقه‌ی عملیاتی غرب در دانشگاه کرمانشاه امتحان دهد و در همان جلسه نیز انتخاب رشته کند.
وی، در بهمن ماه 62 در دانشگاه تهران ثبت نام کرد و مشغول به تحصیل شد. اما رفت و آمدها به جبهه، در آستانه‌ی عملیات و برخی مشغله‌ها در تبریز، موجب شد تمرکز واقعی را برای تحصیل از دست بدهد. با همه‌ی این‌ها در مدت 7 ترم، واحدها را به پایان رساند؛ اما از سال 64 که با خانواده به تهران نقل مکان کرد، فرصت‌ها برایش فراهم شد تا از محضر استادان مختلف در دانشگاه استفاده کند؛ استادانی چون آقایان دکتر موسوی بهبهانی، دکتر دیباجی، دکتر شکیب، دکتر انوار، دکتر حریرچی و دکتر محدث کسایی و آشنایی نزدیک با دانشمندانی مانند آقایان دکتر شهیدی، دکتر گرجی، دکتر مهدی محقق، دکتر شیخ و دکتر نصیریان و امکان بهره‌گیری از اندیشه‌های ناب، فرصت دیگری بود که برای وی ایجاد شد.
دکتر محمدیان در این بین، مباحثات حوزوی را نیز پی می‌گرفت. به مدرسه‌ی مروی، مهدیه‌ی تهران و مدرسه‌ی شیخ عبدالحسین، حوزه‌ی شهید بهشتی و حوزه‌ی چیذر مراجعه می‌کرد و در نهایت موفق شد از محضر حضرت آیات خلخالی، سید عبدالمجید ایروانی، موسوی بجنوردی و آقا شیخ مجتبی تهرانی کسب فیض کند و در رفت و آمد به قم نیز از محضر آیات عظام سبحانی، فاضل و... بهره‌مند شود. البته، آموزش غیر حضوری توسط نوار و رادیو در پیشرفت وی بی‌تاثیر نبود.
وی از محضر قرآنی حضرت آیت‌الله جوادی آملی، دامت برکاته، بهره‌های بسیار برد و به گفته‌ی خودش: «آن‌چه از ایشان بلاواسطه و با واسطه بهره گرفته‌ام، دوام بهره‌گیری‌ام از خوان نعمت فضل و دانش قرآنی استاد ارجمندم حضرت آیت‌الله محدث تبریزی بوده‌است که به حق، دوره‌ی مجمع‌البیان را به المیزان گره زد و مرا از طبرسی به طباطبایی، اعلی‌الله مقامهما الشریف، پیوند داد و با زلال تسنیم سیراب، اما در عین حال عطشناکِ پی‌جویی سرچشمه‌ی کوثر جاری آن کرد. البته مجالست با عالم بزرگواری مانند جناب حجت‌الاسلام‌والمسلمین آقای قرائتی، دامت برکاته، ‌که بهره‌مندی از قرآن و پرداختن به آن ورد کلامش و ذکر و بیانش است، در این مراقبت پر تاثیر بوده‌است. از دریافت‌های نورانی ایشان نیز در تفسیر نور، اندوخته‌ها دارم و از کلام ساده و متین و روانش که چون روح و فطرتی روستایی، بی غل و غش می‌ماند، استفاده‌ها برده‌ام.
هم‌چنان که از دیگر استاد بزرگوارم حضرت علامه محمد تقی جعفری، رضوان الله تعالی علیه، در حوزه‌ی مطالعه‌ی انسان‌شناسی به فضل الهی بهره‌مند شده‌ام و برخی ارشادات ایشان در زمینه‌های مختلف مطالعاتی و نحوه‌ی نگاه به موضوعات، مانند ادبیات، عرفان، کلام و هنر برایم مفید و کارآمد بود. در محضر ایشان هر کس به وسع خویش بهره می‌گرفت. در دستگیری و راهنمایی شاگردان، دلسوز و عمیق و در یاد دادن و آموزاندن، بسیار سخی و کریم بودند. روح لطیف و طبع ظریف و حافظه‌ی قوی و نگاه ژرف ایشان برای من حمل اعجاب بود. گاهی در محضر ایشان مسائل مثنوی را مطرح می‌کردم و برخی مواقع نیز متعرض مباحث جهان‌شناسی و انسان‌شناسی می‌شدند.»
وی بعد از گذراندن دوره‌ی کارشناسی، در کنکور کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی شرکت کرد و پذیرفته شد. اما به دلیل مشغله‌ی کاری و تحصیل حوزوی، طول دوره‌ی تحصیل کارشناسی ارشد 4 سال شد و دلیل دیگر طولانی شدن این دوره نیز، انتخاب پایان‌نامه‌ی زمان‌بری بود به نام مفسران شیعه. تدوین و تالیف این پایان‌نامه، زمان زیادی از وی گرفت و دلیل آن نیز این بود که می‌خواست به صورت جامع و کامل جواب دکتر «ذهبی مصری» صاحب کتاب «التفسیر و المفسرون» را بدهد که در مقدمه‌ی آن کتاب ادعا کرده است که شیعه تفسیر ندارد و آنچه از احوال تفسیری نقل می‌کند، بیش‌تر تلاش برای اثبات حقانیت علی(علیه‌السلام) و فرزندان او و مشتی از جفریات و اسرائیلیات است.
اگر چه این پایان‌نامه را تمام کرد؛ ولی آن‌چه ارائه شد، با توجه به راهنمایی استاد راهنمای این پروژه -‌دکتر امیرمحمود انوار-‌ مقدمه و مفسران قرن اول و دوم هجری و ذکر اسامی و مؤلفات و تاریخ مختصر مفسران قرون بعد بود که با امتیاز عالی و نمره بیست مورد پذیرش قرار گرفت. البته این مجموعه را هنگام تالیف طبقات مفسران شیعه توسط حجت‌الاسلام والمسلمین عقیقی‌بخشایشی، در اختیار وی گذاشت تا به صلاح‌دید، استفاده شود که برخی موارد، از آن نقل شده‌است. درپی انتشار کتاب طبقات مفسران شیعه، دکتر محمدیان از چاپ پایان‌نامه منصرف شد؛ ولی با مراجعه به کتاب طبقات، ملاحظه شد وی متفاوت از کتاب مذکور است و می‌تواند در صورت انتشار، کاستی‌های آن را تکمیل کند. این چنین شد که برای بهره‌گیری بیشتر، در صدد ترجمه‌ی آن به عربی برآمد تا بهره‌گیری از آن بیش‌تر شود. به همین دلیل، جلد اول به عربی بازنگارش شده است.

کلیدواژه: