بزرگداشت سلمان هراتی

انیس بودن سلمان فارسی با پیامبران شعر و ادب/ سلمان بیشتر از آنکه«هراتی» باشد، «فارسی» بود

به نام خداوند جان آفرین    حکیم سخن در زبان آفرین

ای آفریننده شبنم و ابر
آیا تشنگی مرا پایان می دهی؟
تقدیر چیست؟
می خواهم از تو سرشار باشم…

این تمنای روح شیدایی است که برای جوشیدن چشمه شعرش همواره چشم بر نزولات آسمانی دوخته بود و اقرار می‌کرد:
گاهی آنقدر واقعیت داری/ که پیشانی‌ام/ به یک تکه ابر سجده می‌برد.

امروز اینجا گرد آمده‌ایم تا یاد سلمان هراتی را گرامی بداریم و از آن فروغ جاودانِ شور و شیدایی، شعله‌ای اقتباس کنیم برای ادامۀ راهی ناپیدا کرانه. همه می‌دانیم، سلمان بیشتر از آنکه«هراتی» باشد، «فارسی» بود. سلمان فارسیِ شعر معاصر ما که با پیامبران عرصۀ شعر و ادب انیس بود و نسبت داشت. او که در 27 بهار زندگی‌اش ره صد‌ساله پیمود.

سلمان هراتی از کسانی بود که رسالت خود را با تمام وجود درک می‌کرد و دریافته بود که: شعر فقط خیال‌پردازی و رویا نیست. شعر خوب تبیین کنندۀ جوهر حیات است. بستر تحولات فردا را فراهم می‌کند و پلی است میان بیم انسان و آرمان‌هایش. می‌دانست که کار شعر لالایی خواندن نیست. بیدار ساختن است. جانبداری از حق است. بحث انگیختن است. ایجاد ارتباط است. شعر برای سلمان، آینۀ خودنمایی و تفاخر نبود، سمندی بود برای برون تاختن از خود. برای همین، شعر او، گوهر‌پاره‌هایی استخراج شده از عمق زندگی هستند. حقایق عریانی هستند که لباس مهمانی بر تن کرده‌اند و در ضیافت بزرگان ادب فارسی چشم‌ها را خیره می‌سازند. حقایقی که بیشک به ماندگاری رسیده‌اند و دست تطاول زمان از دامان آن‌ها کوتاه شده است. وگرنه امروز اینجا جمع نمی‌شدیم.

تآمل در ویژگی‌های شعر سرفرازِ سلمان را به صاحبان امر و اساتید گرانمایۀ حاضر در مجلس وامی‌گذارم و بر شمردن فضیلت‌های او را نه در حوصلۀ این مجلس و نه در حد بضاعت خود می‌بینم. فقط در حد یک مخاطب عادی که دمی بر سایه‌سار خنک شعرِ او خستگی از تن به در کرده، چند کلمه‌ای عرض می‌کنم.

- ویژگی مهم سلمان این بود که به کُر متصل بود. مثل نگارگران رومی مخترع نبود. مانند صورتگران چین صیقل دهندۀ خویش و دل سپارنده بود. وقتی با لبِ دم‌ساز خود جفت می‌شد، همچو نِی گفتنی‌ها می‌گفت:

گاهی که معین نیست/ مثل یک پیچک خودمانی/ از پنجره می‌آیی/ و جای شعرهای من می‌نشینی/ و من هیچ کلمه ندارم/ چشمهایم/ از بصیرتی آکنده می‌شود/ که منتهای تکامل یک چشم است...

در جنگل و رود و دریا، هر جا که نظر می‌کرد، دوست در نظرش بود و لاغیر:

آه ای رود شوریده!/ آوازهایت را یادم بده/ نزدیک است/ سنگ بمیرم...

یک خصوصیت مهم دیگرش«خود ساختگی» و آبدیده شدنش در بوتۀ رنج‌ها و دشواری‌های زندگی بود. او از فقر به وادی طلب رسیده بود. روح بلندش، تلخی‌های روزگار را فیلتر می‌کرد و به صورت سخنانی شیرین و غنی از معرفت بیرون می‌داد. از این رو زندگینامۀ واقعی سلمان دفتر‌های شعر اوست و باقی حواشی مثل زمان و مکان تولد و غیره در حد یک پاورقی برای این زندگینامۀ فاخر است. به عبارتی، شعر سلمان، عصارۀ زندگی اوست:

- بالش من سنگین بود از اشک‌های من/ با گوشۀ زمخت لحافم/ اشک‌هایم را می‌ستردم/ بر دامن مادرم اگر گندم می‌پاشیدیم/ سبز می‌شد/ از بس گریسته بود/ آسمان تنها دوست مادرم بود...

- آه این اشک از کجا آمد/ گونۀ خواهر مرا تر کرد/ مادر من چه شد چرا امروز/ روسری سیاه بر سر کرد/ روی دست نجیب مردم ده/ پدر است اینکه باز می‌اید/ این که مثل صنوبری سر‌سبز/ سوی باغ نماز می‌آید...

و اما ویژگی نادری که سلمان را از همگنانش پیش می‌انداخت، بصیرت فوق‌العادۀ او بود. از کسانی بود که انگار بسیار زودتر از موعد به دنیا آمده‌اند و شاخه‌ای از آینده‌اند که سر از باغ امروز درآورده‌اند. در روزگاری که هنوز خیلی‌ها نام ماهواره به گوششان نخورده بود، سلمان این واژۀ به ظاهر غریبه با عرصۀ شعر را به زیبایی در سخن خویش گنجانده است:

ماهواره‌های دروغ‌پرداز/ در سیاست دخالت می‌کنند/ اگر چه هوای جهان طوفانیست/ سازمان هواشناسی/ همیشه گزارش معتدل به دنیا می‌دهد/ و خواب خوشی را/ برای شنوندگان عزیز/ آرزو می‌کند.

وقتی از وطن می‌سراید، به توصیف کوه‌های سربلند و مردم مهمان‌نواز اکتفا نمی‌کند، شعر متعهد سلمان در عین تمجید عظمت و شکوه میهن درس دشمن‌شناسی می‌دهد:

بگذار گریه کنم/ نه برای تو/ که عشق و عقل در تو آشتی کرده‌اند/ .../ نه برای تو که نام خیابان‌هایت را شهیدان برگزیده‌اند/ دوست دارم تو را/ آنگونه که عشق را/ دریا را/ آفتاب را/ کی‌می‌توان از سادگی تو گفت/ و هم/ به دریافت خرمهرۀ«نوبل» نائل آمد... بگذار گریه کنم/ نه برای تو/ نه نه نه! بل برای عاطفه‌ای که نیست/ و دنیایی که/ انجمن حمایت از حیوانات دارد/ اما انسان/ پا برهنه و عریان می‌دود/ و در زکام دفن می‌شود/ برای دنیایی که زیست‌شناسان رمانتیکش/ سوگوار انقراض نسل دایناسورند/ دنیایی که در حمایت از نوع خویش/ گاو شده است...

داستان کوتاهِ سلمان شعر فارسی، غالب عناصر داستانی را در حد کمال داراست؛ انسجام، وحدت تآثیر، غافل‌گیری، کشش، رونمایه و... در یک کلام می‌تواند الگویی قابل توجه برای داستانِ شعر ‌فارسی باشد.

نمی‌توان از سلمان گفت و اشاره‌ای به ارادت او نسبت به معصومین(ع) و مفاهیم قدسی نکرد. مضامین شعر او در این عرصه پیوندی ناگسستنی با طبیعت، این جلوۀ عظمت خداوند دارد. در وصف مولای خویش، حضرت علی(ع) می‌سراید:

زمین اگر برابر کهکشان تکرار شود/ حجم حقیری است/ که گنجایش بلندی تو را نخواهد داشت/ قلمرو نگاه تو دور‌تر از پیداست/ و چشمان تو معبدی/ که ابر‌ها نماز باران را در آن سجده می‌کنند/ این را فرشته‌ها حتی می‌دانند/ که نیمی از تو هنوز/ نامکشوف مانده است...

پنجرۀ دیگری که می‌توان شعر سلمان را به تماشا ایستاد، جنبۀ معلمی نگاهِ اوست. او کار را در کسوت معلمِ هنر آغاز کرده بود، درورنمایی از هنرِ معلمی خود را در قالب شعر ترسیم کرد و بر دیوار کلاس زندگی به یادگار گذاشت:

زندگی ساعت تفریحی نیست/که فقط با بازی/ یا با خوردن آجیل و خوراک/ بگذرانیم آن را/ هیچ می دانی آیا/ ساعت بعد چه درسی داریم ؟/ زنگ اول دینی/ آخرین زنگ حساب ...

دیگر اینکه، سلمان را می‌توان یکی از شاخص‌ترین شعرای انقلاب و دفاع مقدس به شمار آورد. اگر چه عمر کوتاهش مجال نداد که این گل در حد کمال خویش بشکفد، اما در غنچه‌های به یادگار مانده از بوستان شعر او، شمیم دشت وسیعی از انواع گل‌ها به مشام می‌رسد. برای مثال در وصف امام و مقتدای خویش سروده است:

... دریا تالاب مسطحی/ بی‌موج/ که روی ران زمین در استراحتی یله بود/ و عشق حرام بود/ هیچ خلوتی/ به یاد خدا برپا نمی‌شد.../ تو آمدی/ ساده‌تر از بهار/ مثل تلاوت آیه‌های قیامت/ با بعثتی عظیم در پی/ و ما از خویش پرسیدیم/ زیستن یعنی چه؟/ و یاد گرفتیم بگوییم/ توکلت علی‌الله...

کوتاه سخن اینکه، شعر سلمان اندیشه‌هایی هستند که امروز در میان ما نفس می‌کشند و به حیات خود ادامه می‌دهند. اندیشه‌هایی که همواره کم‌و‌بیش وجود داشته‌اند، اما با عبور از منشورِ طبع سلمان، رنگین کمانی از شعور و معرفت را میان ما به یادگار گذاشته‌اند.

وظیفۀ ماست که تا جای ممکن و در حد توان خویش به این نگاهِ شسته شده در زلال عشق فرصت جاری شدن بدهیم تا همچنان سرزمین‌های تشنۀ جان‌ها راسیراب سازد.

به راستی که؛ کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ/ کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم
با این امید که حاضران این محفل در نکوداشت خاطره سلمان ، پی گیر راه و رسم مسلمانی وی در آوردگاه اندیشه وعاطفه انقلاب اسلامی باشند وسموم بادخزان برکلام وبیانشان نوزد.

ایام شکوفایی وبهارتان پاینده باد
محی الدین بهرام محمدیان

کلیدواژه:

نظرات

چه تعبیر زيبایی! سلمان فارسی شعر فارسی

نظر دهید

Image CAPTCHA
شناسه امنیتی داخل تصویر را وارد کنید.