تذکرة الاساتید(٤)
سال پنجم ابتدایی، در دوران تحصیلم به نوعی نقطه ی عطف تاریخی است . در آن سال مدرسه ی سلیمی از مدرسه ی پسرانه تبدیل به مدرسه ی راهنمایی دخترانه شد. اولین سالی بود که دوره ی راهنمایی تحصیلی راه اندازی شده بود و ما را ( دانش آموزان دوره ی ابتدایی سلیمی را به مدت دو ماه به مدرسه ی نوبری که امروز نام عمار برآن نهاده اند نهاده اند ، منتقل کردند و بعد از دو ماه پس از افتتاح مدرسه ی جدید الأحداث افتخار السادات به آنجا رفتیم. دبستان افتخار السادات در خیابان بهار آن روز و شهید رنجبر امروز واقع است . تقریبا فاصله ی هر مدرسه به خانه ی ما به یک اندازه بود. و با پای پیاده نیم ساعت فاصله داشت.
شاگرد اول و مبصر کلاس بودم و معلم آقای محمود فلسفی بود . معلمی با جذبه و حرفه ای. در همان سال شاید فن معلمی را از ایشان آموختم و روشهای تدریس و کلاسداری ایشان را در سالهای بعد بکار بستم. ایشان علاوه بر دفتر نمره ی کلاس دفتر دیگری داشتند که وضعیت پیشرفت تحصیلی و رفتارهای دانش آموزان را در آن ثبت می کردند و همچنین آزمون مستمر هفتگی یا پانزده روزه از برخی دروس می گرفتند که امروزه در آموزش و پرورش از این روش با نام ارزشیابی توصیفی ، تکوینی و نمره ی مستمر یاد می شود. علاوه بر این ، ایشان مبدع کتابخانه ی کلاسی در مدرسه بودند که با کمک خود دانش آموزان و کتاب های اهدایی آنان راه اندازی شده بود. یکی از کاربرد های دفتر چه ی دیگر ایشان ثبت کتابهای امانت گرفته ی دانش آموزان در آن بود که به شکل سیر مطالعاتی دانش آموزان برای خواندن کتابهای مناسب و مفید راهنمایی و مراقبت می شدند. البته آن روزها کسی از این اهداف پنهان خبری نداشت.
آقای فلسفی برای کتابخانه ی کلاسی موافق و مخالف داشت . بعضی از أولیای دانش آموزان آن را مزاحم تحصیل بچه هایشان می دانستند و فکر می کردند کتاب غیر درسی خواندن آنها را از تحصیل رسمی باز می دارد و برخی از کادر مدرسه نیز این کار را حمل بر خود شیرینی آقای فلسفی می کردند و به قولی حسادتشان می شد. اما انصافاً بچه ها علاقمند شده بودند و بعضی از خانواده ها طبق فهرست آقای فلسفی برای این کتابخانه کتاب نیز اهداء می کردند. یکی از دلایلی که دوست نداشتم به دوره ی راهنمایی و مدرسه ی دیگری بروم همین کتابخانه ی کلاسی بود. اساساً نگران بودم که در تابستان که مدرسه تعطیل می شود بر سر کتابخانه کلاس ما چه خواهد آمد؟!
اما ماجرای سیاسی شدن من چیز دیگری بود، وقتی آقای فلسفی امتحان ثلث دوم را گرفت ، موقع تصحیح اوراق و ثبت نمرات من به عنوان مبصر کلاس دستیاری ایشان را می کردم چون نمرات امتحانی خودم بیست بود من ورقه ها را می خواندم و در کنار پاسخ صحیح (ص) و در کنار پاسخهای غلط(غ) می نوشتم ایشان بعد از ملاحظه ی اجمالی ثبت نمره می کردند. در درس تعلیمات اجتماعی ، درسی داشتیم درباره ی انواع حکومتها: حکومت جمهوری ، مشروطه ی سلطنتی و حکومت استبدادی.پرسش امتحانی ما همین سؤال بود که أنواع حکومتها را نام ببرید و بنویسید حکومت کشور ما چه حکومتی است؟ وقتی ورقه ها را اصلاح می کردیم ، یکباره آقای فلسفی خندید و گفت :" محمدیان ببین ،محمد لامعی جواب سؤال را چه طوری نوشته ؟! من خواندم ، لامعی نوشته بود حکومت کشور ما استبدادی است.! گفتم آقا غلط نوشته . آقای فلسفی گفت آره اگر این جواب را تو دانشگاه می نوشت الان زندانی می شد هر چند بد هم ننوشته است. " با همین گفت و گوی کوتاه برایم ایجاد سؤال شد ، چرا باید زندانی می شد ؟ حداکثر جوابش غلط بود و نمره نمی گرفت؟! بعد هم آقای فلسفی که گفت بد هم ننوشته.! بعد از این سؤال ،در خانه از پدرم سؤال کردم جواب درست وَ درمانی نگرفتم ،پدرم گفت : آقا تون یه چیزی گفته دیگه! فهمیدم جواب از سر باز کنی است. دائی کوچکم که کارگر قالیبافی بود گاهی حرفهای سیاسی می زد ،بعضی شبها هم یواشکی رادیو را انگولک می کرد و با موج هایش ور می رفت . ناخودآگاه از او پرسیدم ، سعید دائی چرا تو دانشگاه اگر آدم جواب سؤال غلط بنویسد زندانی اش می کنند ؟! گفت مثلاً چه سؤالی را ؟ من هم ماجرا را گفتم ، خندید و گفت واسه جواب غلط زندانی نمی کنند ! بلکه بخاطر جواب درستش زندانی می کنند. و کلی برایم حرف سیاسی زد ولی گفت جایی این حرفا را نزنم و گرنه مرا هم زندانی می کنن !! و کلی ذوق می کرد که مرا توجیه کرده. البته من آن شب نخوابیدم ،کلی انتظار کشیدم تا صبح بشه و من راز کشف شده را به آقای فلسفی بازگو کنم و بگم که بله شاگردتان یه چیز هایی دست گیرش شده. وقتی به آقای فلسفی گفتم خیلی خونسرد جواب داد: بهرام تو باید خیلی چیز ها را یاد بگیری و بدانی و به موقع اش درباره زندگی آینده آت تصمیم بگیری ، به همین خاطر است که به شماها میگم کتاب بخوانید.
از جمله روشهای تدریس آقای فلسفی برگزاری مسابقه ی درسی بادانش آموزان کلاسهای دیگر و حتی با مدارس دیگر بود. گاهی از خواهر زاده اش نیز که کلاس پنجمی بود تعریف می کرد که دانش آموز ممتاز و درسخوانی است و من آرزو می کردم او را از نزدیک ببینم و با او مسابقه ی علمی بدهم. و غافل از اینکه در سال تحصیلی بعد در مدرسه ی فرقانی با او همکلاس خواهم شد. واقعا بچه ی نجیب و با معرفتی بود و بسیار با هم صمیمی بودیم ولی متأسفانه بعد از انقلاب گرفتار گروهک رجوی شد و انتخاب غلط او مرا تا عمق جانم سوزاند. او و دوست دیگرم غلامرضا بیش از آنچه بتوانم بیان کنم مرا دردمند کردند و همیشه یادشان مرا سوگمندانه به خاطراتم می برند و هنوز مانند برادر از دست داده ها به یادشان حسرت و تأسف می خورم.
در کلاس پنجم بذر سیاسی شدن من پاشیده شد و در دوره ی راهنمایی تحصیلی به دست تربیت معلمانی مانند آقای مکرمی و پرویزی و محیط مرسه ی راهنمایی تحصیلی فرقانی که وابسته به جامعه ی تعلیمات اسلامی بود به ثمر نشست. البته همان محیط و همان معلمان مرا در انتخاب طلبگی مؤثر افتاد ند و درک محضر استاد ارجمندم آقای ابوالفضل افخمی و کلاسهای درسی مسجد قائمیه و ولایت و انجمن دینی علمی مهدیه سرنوشت آتی مرا رقم زدند . امید آنکه خداوند بر همه ی آنان چزای خیر و پاداش نیکو مرحمت فرماید.
شاگرد اول و مبصر کلاس بودم و معلم آقای محمود فلسفی بود . معلمی با جذبه و حرفه ای. در همان سال شاید فن معلمی را از ایشان آموختم و روشهای تدریس و کلاسداری ایشان را در سالهای بعد بکار بستم. ایشان علاوه بر دفتر نمره ی کلاس دفتر دیگری داشتند که وضعیت پیشرفت تحصیلی و رفتارهای دانش آموزان را در آن ثبت می کردند و همچنین آزمون مستمر هفتگی یا پانزده روزه از برخی دروس می گرفتند که امروزه در آموزش و پرورش از این روش با نام ارزشیابی توصیفی ، تکوینی و نمره ی مستمر یاد می شود. علاوه بر این ، ایشان مبدع کتابخانه ی کلاسی در مدرسه بودند که با کمک خود دانش آموزان و کتاب های اهدایی آنان راه اندازی شده بود. یکی از کاربرد های دفتر چه ی دیگر ایشان ثبت کتابهای امانت گرفته ی دانش آموزان در آن بود که به شکل سیر مطالعاتی دانش آموزان برای خواندن کتابهای مناسب و مفید راهنمایی و مراقبت می شدند. البته آن روزها کسی از این اهداف پنهان خبری نداشت.
آقای فلسفی برای کتابخانه ی کلاسی موافق و مخالف داشت . بعضی از أولیای دانش آموزان آن را مزاحم تحصیل بچه هایشان می دانستند و فکر می کردند کتاب غیر درسی خواندن آنها را از تحصیل رسمی باز می دارد و برخی از کادر مدرسه نیز این کار را حمل بر خود شیرینی آقای فلسفی می کردند و به قولی حسادتشان می شد. اما انصافاً بچه ها علاقمند شده بودند و بعضی از خانواده ها طبق فهرست آقای فلسفی برای این کتابخانه کتاب نیز اهداء می کردند. یکی از دلایلی که دوست نداشتم به دوره ی راهنمایی و مدرسه ی دیگری بروم همین کتابخانه ی کلاسی بود. اساساً نگران بودم که در تابستان که مدرسه تعطیل می شود بر سر کتابخانه کلاس ما چه خواهد آمد؟!
اما ماجرای سیاسی شدن من چیز دیگری بود، وقتی آقای فلسفی امتحان ثلث دوم را گرفت ، موقع تصحیح اوراق و ثبت نمرات من به عنوان مبصر کلاس دستیاری ایشان را می کردم چون نمرات امتحانی خودم بیست بود من ورقه ها را می خواندم و در کنار پاسخ صحیح (ص) و در کنار پاسخهای غلط(غ) می نوشتم ایشان بعد از ملاحظه ی اجمالی ثبت نمره می کردند. در درس تعلیمات اجتماعی ، درسی داشتیم درباره ی انواع حکومتها: حکومت جمهوری ، مشروطه ی سلطنتی و حکومت استبدادی.پرسش امتحانی ما همین سؤال بود که أنواع حکومتها را نام ببرید و بنویسید حکومت کشور ما چه حکومتی است؟ وقتی ورقه ها را اصلاح می کردیم ، یکباره آقای فلسفی خندید و گفت :" محمدیان ببین ،محمد لامعی جواب سؤال را چه طوری نوشته ؟! من خواندم ، لامعی نوشته بود حکومت کشور ما استبدادی است.! گفتم آقا غلط نوشته . آقای فلسفی گفت آره اگر این جواب را تو دانشگاه می نوشت الان زندانی می شد هر چند بد هم ننوشته است. " با همین گفت و گوی کوتاه برایم ایجاد سؤال شد ، چرا باید زندانی می شد ؟ حداکثر جوابش غلط بود و نمره نمی گرفت؟! بعد هم آقای فلسفی که گفت بد هم ننوشته.! بعد از این سؤال ،در خانه از پدرم سؤال کردم جواب درست وَ درمانی نگرفتم ،پدرم گفت : آقا تون یه چیزی گفته دیگه! فهمیدم جواب از سر باز کنی است. دائی کوچکم که کارگر قالیبافی بود گاهی حرفهای سیاسی می زد ،بعضی شبها هم یواشکی رادیو را انگولک می کرد و با موج هایش ور می رفت . ناخودآگاه از او پرسیدم ، سعید دائی چرا تو دانشگاه اگر آدم جواب سؤال غلط بنویسد زندانی اش می کنند ؟! گفت مثلاً چه سؤالی را ؟ من هم ماجرا را گفتم ، خندید و گفت واسه جواب غلط زندانی نمی کنند ! بلکه بخاطر جواب درستش زندانی می کنند. و کلی برایم حرف سیاسی زد ولی گفت جایی این حرفا را نزنم و گرنه مرا هم زندانی می کنن !! و کلی ذوق می کرد که مرا توجیه کرده. البته من آن شب نخوابیدم ،کلی انتظار کشیدم تا صبح بشه و من راز کشف شده را به آقای فلسفی بازگو کنم و بگم که بله شاگردتان یه چیز هایی دست گیرش شده. وقتی به آقای فلسفی گفتم خیلی خونسرد جواب داد: بهرام تو باید خیلی چیز ها را یاد بگیری و بدانی و به موقع اش درباره زندگی آینده آت تصمیم بگیری ، به همین خاطر است که به شماها میگم کتاب بخوانید.
از جمله روشهای تدریس آقای فلسفی برگزاری مسابقه ی درسی بادانش آموزان کلاسهای دیگر و حتی با مدارس دیگر بود. گاهی از خواهر زاده اش نیز که کلاس پنجمی بود تعریف می کرد که دانش آموز ممتاز و درسخوانی است و من آرزو می کردم او را از نزدیک ببینم و با او مسابقه ی علمی بدهم. و غافل از اینکه در سال تحصیلی بعد در مدرسه ی فرقانی با او همکلاس خواهم شد. واقعا بچه ی نجیب و با معرفتی بود و بسیار با هم صمیمی بودیم ولی متأسفانه بعد از انقلاب گرفتار گروهک رجوی شد و انتخاب غلط او مرا تا عمق جانم سوزاند. او و دوست دیگرم غلامرضا بیش از آنچه بتوانم بیان کنم مرا دردمند کردند و همیشه یادشان مرا سوگمندانه به خاطراتم می برند و هنوز مانند برادر از دست داده ها به یادشان حسرت و تأسف می خورم.
در کلاس پنجم بذر سیاسی شدن من پاشیده شد و در دوره ی راهنمایی تحصیلی به دست تربیت معلمانی مانند آقای مکرمی و پرویزی و محیط مرسه ی راهنمایی تحصیلی فرقانی که وابسته به جامعه ی تعلیمات اسلامی بود به ثمر نشست. البته همان محیط و همان معلمان مرا در انتخاب طلبگی مؤثر افتاد ند و درک محضر استاد ارجمندم آقای ابوالفضل افخمی و کلاسهای درسی مسجد قائمیه و ولایت و انجمن دینی علمی مهدیه سرنوشت آتی مرا رقم زدند . امید آنکه خداوند بر همه ی آنان چزای خیر و پاداش نیکو مرحمت فرماید.
- 19785 مرتبه بازدید
نظرات
شاگردتان
7 مرداد, 1393 - 19:24
لینک مستقیم
پس شما هم سوء سابقه داشتید!
محجوب
7 مرداد, 1393 - 19:51
لینک مستقیم
یادش بخیر
واله
7 مرداد, 1393 - 19:59
لینک مستقیم
شهدای کلاسمان یادتان نرود
يونس با وقار
8 مرداد, 1393 - 00:53
لینک مستقیم
کلاس اول A
سميرا
8 مرداد, 1393 - 07:12
لینک مستقیم
آیا الان با معلمان خودتان ارتباط دارید؟
دکتر محمدیان
8 مرداد, 1393 - 07:35
لینک مستقیم
سلام علیکم ، بله هنوز هم
احمدنيا
8 مرداد, 1393 - 12:19
لینک مستقیم
ارزشیابی توصیفی
حامد
8 مرداد, 1393 - 19:16
لینک مستقیم
بچه های کلاس اول a
ف . مهربان
8 مرداد, 1393 - 19:23
لینک مستقیم
معلم خوب
م . ح از همین نزدیکی
9 مرداد, 1393 - 08:24
لینک مستقیم
زیبا بود و تأثیرگذار، خوشا به
ابراهيمي
6 مهر, 1393 - 21:07
لینک مستقیم
استادم سلام
نظر دهید