امام (ره) خدا باور محض بود
چه عواملی در شکلگیری شخصیت حضرت امام خمینی مؤثر بودند؟
پیشاپیش، فرارسیدن سالگرد ارتحال ملکوتی امام راحل رضوانالله تعالی را به محضر مقام معظم رهبری و همه مستضعفان عالم تسلیت میگویم. در جواب پرسش شما باید بگویم؛ در تکوین ساختار شخضیت هر فردی، عوامل متعددی تأثیرگذارند. از آن جمله، عامل وراثت، تربیت خانوادگی و مدرسهای و محیط را میتوان نام برد. امام راحل در خانوادهای متولد شده است که به لحاظ اعتقادی، اخلاقی، رفتاری و پایگاه اجتماعی منزلت بالایی دارد. اتصال ایشان به خاندان پیامبر (ص)، سابقهی علمی و تقوایی خانوادهی پدری و مادری ایشان، داشتن جایگاه اجتماعی و مردمی در اولین قدم و مرحله، به یقین در ساختار شخصیتی ایشان مؤثر بوده است. با آن که حضرت امام در اوان کودکی از نعمت وجود پدر محروم شدند و تنها خاطرهی شهادت پدر و مجاهدت او به وی منتقل شد، ولی تحت کفالت و کفایت والدهی محترمه و عمه مکرمهی خود و با مراقبتهای برادر بزرگترشان تربیت و از همان اوان با آموزشهای برادر و علمای پیوسته به خانواده، آشنا شدند. البته آنچه از خاطرات امام (ره) و نزدیکان و آشنایانشان برمیآید، جنب و جوش دورهی کودکی، نشاط و سرزنده بودن و ... از عوامل مؤثری در رشد و ارتقای علمی ایشان بوده است. البته نمیتوانم انکار کنم که تفضل و عنایت الهی نیز از همان کودکی امام (ره) را در بر گرفت. مخصوصاً وقتی آدم، مراقبتهای تقوایی و برخی از اخلاقیات را در همان دوره از ایشان میشنود، ناگزیر باید چنین اعترافی بکند.
حوزهی علمیه اراک که در آن ایام با حضور حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی ـ آیتالله مؤسس ـ رونق و نشاط علمی وافری داشت، مغناطیس وجود امام را جذب کرد. ذهن تیز، هوش سرشار، سلامت جسم، و ورزیدگی ناشی از تحمل فقدان پدر، از امام، مرد خودساختهای به وجود آورد که در میان اقران و دوستان، میتوانست مانند ستاره بدرخشد. رحلت علمی حاج شیخ به سوی قم و تأسیس حوزهی علمیهی مبارکه قم، باز فرصت دیگری شد تا روح در اوج و پرواز امام را به آشیانهی آل محمد (ص) فراخواند و امام را قمی کند. این جمله را بین پرانتز عرض کنم که «رجل قم» شدن، افتخار بزرگی است که نصیب امام شد و با این افتخار، امام مجدداً شهر قم را مفتخر ساخت که این بزرگ از آنجاست.
در این سالها میبینیم که امام علاوه بر درس فقه و اصول و علوم متداول حوزهی آن روز، به طور اختصاصی در پی معارف دیگری است. این معارف از نوع معارف قلبی و روحانی است. ذهن و اندیشه از علوم متداول انباشته، و دل، ارتقا و رقت را طالب است. در پی این مطلوب، نیز، بخت با امام یار است؛ زیرا با استادی مانند حضرت آیتالله شاهآبادی مرتبط میشود. در این وادی نیز خوب گام برمیدارد، خوش میدرخشد و باعث غبطهی همگنان و ابتهاج اساتید و بزرگان میشود.
اما آنچه امام از علم و عرفان و حکمت به دست آورده بود، در ایشان روح جسارت، شهامت، ستیز با باطل و احیای حق را دمید. برخلاف بعضی که تا انبان علمیشان اندکی انباشته میشود، کنار میکشند و یا رشحهای از بحار معارف، دامان آنها را تر میکند و عصای انزوا و عزلت به دست میگیرند. امام این چنین نبود. در همان جوانی میبینیم که حضرت ایشان در عرصهی تدریس فقه و اصول حاضر است؛ حاضر برای دفاع از کیان اسلام و روحانیت و در این زمان است که کتاب «کشف اسرار» را مینویسد. در همان حال، ارادت قلبی و دریافتهای عرفانی خود را از دعای سحر به اهل معنی و معرفت هدیه میدهد. در سن بیست و چهار و بیست و پنج سالگی چنین کتابهایی را نوشتن، نشان از خیلی چیزها دارد که به وصف ناید و در مقال نگنجد.
از همان جوانی، امام تجسم عینی یک مؤمن جامعالاطراف بود. درس و بحث به موقع، عبادت و مراقبات به هنگام حضور مسئولانه در دفاع از کیان دین و قرآن به وقت نیاز و ارتباط و مطالعه در احوال بیدارگران اقالیم قبله به جد و جهد، حضور ایشان در مجلس شورای ملی آن زمان و آشنایی با شهید آیتالله مدرس و برخی رجال آن دوره، نشان از کیاست و فراست ایشان دارد.
پس اگر این همه را خلاصه کنیم، میتوانیم بگوییم که در شخصیت امام، خانواده، تربیت خانوادگی، تربیت حوزوی، بهرهگیری از اساتیدی مانند حاج شیخ عبدالکریم حائری، آقای سید علی یثربی، محقق داماد، آیتالله شاهآبادی، رفیعی و روابط با شخصیتهایی مانند آیتالله آقا سیدمحمدتقی خوانساری، و دوستانی مانند آیتالله لواسانی، بهاالدین و ...، مراقبتهای تقوایی، زهد، عبادت، حس مسئولیت، آشنایی با اوضاع گذشته و حال، و بالاتر از همه، عنایات ربانی تأثیرگذار بوده است.
راز موفقیت حضرت امام «ره» را در چه میدانید؟
شاید بتوان در لابهلای کلمات گذشته به این راز پی برد؛ اما اگر بخواهیم با صراحت حرف بزنیم، دریافت من از راز و رمز موفقیت امام، علاوه بر تلاش و پشتکار و همت والا و روح نستوه و خستگیناپذیر ایشان، یک چند چیز دیگر نیز هست که باید به آن توجه داشت.
ظاهراً امام (ره) از همان جوانی بر دریچهی قلبشان مراقب گماشته بودند که همه کس و همه چیز را در آن راه ندهد. ایشان مراقب و ارادت قلبیه خودشان بودند.
در اتخاذ دوست و هم صحبت و شریک زندگی، اخذ دانش و انتخاب استاد، نوع مطالعه و درس و بحث، و حتی طعام و غذا اهل تأمل بودند. در کنار این تأمل، به واقع اهل توکل بودهاند. به عبارتی، تأمل ایشان محاسبهگری برای دنیا نبود؛ بلکه تأمل در جلب رضامندی حضرت حق بود که این، منتهای توکل است. این روح توکل را در طول زندگی علمی، سیاسی و جهادی ایشان میتوان به روشنایی خورشید ملاحظه کرد. در غوامض امور، انگشت تدبیر ایشان بود که گره میگشود. در سایهی گسترده تاریکیها، نفوذ چشمان ایشان راه را میشکافت و صبح را نشان میداد. در اضطرابها، تشویشها و دلنگرانیهای عظیم که خیلیها از پا میافتادند، از روح متوکل ایشان آرامش و اطمینان ساطع میشد و همه را به آرامش میخواند.
بسیاری، هنوز ایام انقلاب، جنگ تحمیلی و قبل و بعد از آن را در خاطر دارند و میدانند که چگونه ایشان با طمأنینه و آرامش، موجهای حادثه را رد میکردند و با الهام و توکل به خدا، ناخدایی کشتی امت را به عهده داشتند.
امام در حوزهی باید و نبایدهای زندگیش تابع تئوری تکلیف و وظیفه بود. «آنچه او میخواهد» برای امام اصل بود و نتیجه چه خواهد شد، برایشان فرع بود.
جملهی دیگری نیز میتوانم بگویم که اساساً تابع روح توکل و وظیفهشناسی است؛ ولی تصریح به آن، خالی از لطف نیست و آن این بود که امام از مرگ در راه خدا نمیترسید؛ بلکه تمنای آن را داشت. اعلامیههای امام در سالهای شکلگیری نهضت و بعد از آن، در نهایت، وصیتنامه سیاسی الهی ایشان، دلیل این مدعاست. عرض میکنم که این ویژگیها رمز موفقیت او بود. به همین خاطر است که دوست و دشمن از او به نام مردی شکست ناپذیر یاد میکنند.
حضرت امام، ماهیت حکومت اسلامی را چگونه تفسیر میفرمود؟
در دیدگاه حضرت امام رضوان الله تعالی علیه، حکومت فلسفه عملی از احکام دینی است. به عبارتی، آنچه خداوند از احکام و دستورات دینی در چهارچوب شریعت برای سعادت و کمال بشر فرستاده است، باید محقق شود. تحقق این مهم، در گرو تشکیل حکومت و اعمال حاکمیت و ایجاد نظامات اجتماعی، حقوقی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. از طرف دیگر، عقلای عالم بر این اتفاق دارند که با توجه به روحیه تغلب، افزونطلبی، سلطه به غیر که در نهاد بشر است و دوست دارد که از منابع قدرت، ثروت و امکانات زندگی، بیشتر از دیگران بهره ببرد، موجبات پیدایش تنازع و تزاحم در عرصهی حیات انسانی میشود؛ لذا بایسته است که قانون و حکومت باشد. حال در مورد این که این قانون از سوی چه کسی باید وضع شود و حاکمان چه کسانی باشند، تئوریهای حکومتی زیادی در چهارچوب اندیشههای سیاسی مطرح شده است.
در تفکر اسلامی ـ شیعی، مشروعترین حکومت، حکومت ولایی ـ دینی است. امام رحمتالله علیه توانست این اندیشه و دکترین سیاسی از لابهلای کتابهای فقهی و حصار مباحث کلامی خارج کند و در بیرون به آن تعیّن بخشد. موضوع حکومت اسلامی ولایت فقیه مطلب تازه و نویی در اندیشه ی سیاسی ـ دینی نیست و سابقه ای به قدمت وحی دارد. حاکمیتهایی که همه از سوی انبیا و اولیای الهی در طول تاریخ مستقر شده، همین حکومت بوده است. اما بعد از تسلط خلفا، آن مسیر اصلی در اسلام به انحراف کشیده شد و در میان شیعه، در طول تاریخ نظامهای سیاسی محدودی با این شاخصه ایجاد شد؛ ولی آنچه امام خمینی (ره) با پشتیبانی مردم انجام داد، حاکمیتی تمام عیار، گسترده، فراگیر و به عبارتی قابل ارزیابی و استناد و آمادهی رقابت با دکترینهای سیاسی دیگر است. این نکته نیز قابل توجه است که امام رضوانالله تعالی، اسلام را دارای قابلیتهای زیاد و وسیع برای ادارهی تمام شئون حیات جمعی و فردی انسان میدانست، ایشان در وصیتنامهی الهی و سیاسی خود تعبیر زیبایی دارد و میفرماید: «اسلام و حکومت اسلامی پدیدهی الهی است که با به کار بستن آن، سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین وجه تأمین میکند و قدرت آن دارد که قلم سرخ بر ستمگریها و چپاولگریها و فسادها و تجاوزها بکشد و انسانها را به کمال مطلوب خود برساند و مکتبی است که برخلاف مکتبهای غیرتوحیدی، در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی و نظام و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکتهای ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد، فروگذار ننموده و موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها کوشیده است».
امام با این نگاه به اسلام، درصدد پیریزی و بنیانگذاری حکومت اسلامی برآمد و الحمدلله والمنه به لطف خدای رحمان و شکور به این توفیق دست یافت.
آیا در تئوری حکومتی اسلام، مقام امامت و رهبری و ادارهی جامعهی اسلامی و تشکیل حکومت، در صورت عدم حضور معصوم علیهالسلام به عهدهی فقیهان جامعالشرایط است؟ اساساً در دوره غیبت، الزام حکومت است یا نه؟
در پاسخ به این سؤال، اجازه میخواهم اندکی از پیش شروع کنم. به این معنا که ضرورت تشکیل حکومت دینی تنها یک موضوع فقهی نیست، بلکه از بُعد ضرورت و بایستگی یک بحث کلامی است. لذا باید توجه داشته باشیم، همان تعریفی که متکلمان اسلام برای مقام امات عامه بیان میکنند و دلیلی که برای آن اقامه میفرمایند، مانند قاعدهی لطف و نزدیک شدن به طاعت خدا و دوری از نافرمانی او، عیناً در دورهی عدم حضور امام علیهالسلام بر ولایت فقیه نیز منطبق است؛ به گونهای که همان سان که با توجه به خاتمیت اسلام، بقای ابدی و صامت بودن قرآن، نیازمند به وجود امام معصوم هستیم. با همین استدلال در عصر غیبت نیز نیازمند به افرادی هستیم که جامعهی اسلامی را از انحراف و گناه بازدارند و از هلاکت و نابودی و سلطهپذیری و خواری حفظ کنند و به سمت اطاعت و قرب به خدا و کسب عزت و شرف و استقلال راهبری کنند. این جملات که عرض کردم، درکلمات متکلمین بزرگ اسلامی مانند خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلّی، ابن میثم بحرانی، فاضل مقداد ذکر شده است. آن چه که گفتهاند، مانند: ریاست عمومی مذهبی، تشویق و رهبری مردم به حفظ مصالح فردی و اجتماعی در کلیهی زمینههای دینی و دنیایی، برحذر داشتن مردم از زیانها و نادانی، آگاهی بخشیدن به آنان در جهت شناخت دشمنان دین و دنیا، توجه دادن به حاکمیت ارزشهای اسلامی و الهی، حفظ جامعهی انسانی از اختلال و پاشیدگی و ... همهی اینها پایههای حکومت اسلامی است که هیچکس نمیتواند در آنها کوچکترین تردیدی داشته باشد و ضرورت آن را انکار کند. بدیهی است که این نتایج و آثار را ما از حاکمیت فقیه جامعالشرایط میخواهیم و تحقق اینها را بر عهدهی او میدانیم. اما این که چرا این مسئولیت بر عهده فقیهان جامعالشرایط است ولاغیر، ناشی از دو دلیل میباشد: اول، دلیل نقلی: یعنی روایات و احادیث وارده از مقام عصمت و وحی که جعل منصب رهبری و امامت است، فقط برای فقهای اسلامی میباشد؛ البته با شرایطی که برای آنان تعیین شده است. دوم، دلیل عقلی: و آن، این که آشکار است هر مکتب و نظامی باید به وسیلهی کسانی اداره شود که بیشترین آشنایی و آگاهی از آن نظام و مکتب را دارند و به ابعاد مختلف آن احاطه تخصصی دارند. بنابراین، در در جهی نخست، جامعه اسلامی به دست افرادی رهبری میشود که شناخت جامع از اسلام را به ضمیر اوصاف و شرایط دیگر دارند. البته، فقاهت در این تعریف، جامع نیست و جامعیت علمی، فقهی، تقوایی و دیگر شرایط لازم است.
اما این که به غیر از تشکیل حکومت، آیا این مهم محقق میشود و یا نه؟ اجازه دهید تا به اختصار یک بحث منطقی را مطرح کنیم. لطفاً به این چهار مقدمه توجه کنید و بعد میتوانید از آن نتیجه بگیرید:
1ـ در جامعهی اسلامی، مسائلی وجود دارد که به طور قطع از وظایف فردی خارج است؛ زیرا از امور عمومی و اجتماعی هستند و حفظ نظام منوط به آنهاست؛ مانند قضاوت، سرپرستی اموال غائبان و نابالغان، حفظ انتظامات داخلی کشور، حفاظت از مرزها، دفاع و جهاد ... .
2ـ اسلام، دینی است که علاوه بر احکام عبادی ـ شرعی، مسائلی مانند حدود، دیانت، قصاص و امور مالی دارد که مربوط به کشورداری، تنظیم جامعه، تأمین امنیت اقتصاد و فرهنگ جامعه میشود.
3ـ در سابقه تاریخی اسلام، هیچگاه امور سیاسی، کشورداری و پاسداری از مجتمع اسلامی از امور معنوی و عبادی جدا نبوده است، زمام این امور را شخص پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و حتی در دورهی خلفای اول، خود به عهده داشتهاند و یا به وسیلهی نمایندگان و برگزیدگان حکومت که به بلاد اعزام میکردند، ادارهی امور میکردند.
4ـ شیعهی امامیه معتقدند که پیامبر اسلام و ائمه معصومین سلامالله علیهم اجمعین پس از دورهی نبوت و امامت، امت را بدون سرپرست و زمامدار رها نکردهاند و حتی برای مسائل فردی و شخصی آنان نیز، بزرگانی از اصحاب را به منظور راهنمایی تعیین کردهاند، اخبار علاجیه و ارجاعیه شاهد این مدعی است. تاریخ ائمه شیعه مشحون از این نوع راهنماییها و دستگیریهاست.
پس با توجه به این مقدمات، یا باید بگوییم که امامان، فردی را منصوب نکردهاند که با عنایت به سابقه و شهادت عقل و نقل مردود است. یا باید بگوییم که غیرفقیه را منصوب کردهاند که این موضوع را نه کسی ادعا و نه کسی روایت کرده است. یا این که بگوییم امامان، فقیه را منصوب کردهاند که این مطلوب ماست.
به بیان منطقی، این استدلال یک قیاس استثنایی مرکب از یک قضیه منفصلهی حقیقیه و یک قضیه حملیه است که بر رفع مقدم دلالت میکند (غیرفقیه منصوب نشده است). ثبوت را نتیجه میدهد. پس فقها منصوب هستند؛ به این بیان که: ائمه اطهار یا کسی را برای ادارهی مهم کشور اسلامی تعیین نفرمودهاند و یا فقط فقیهی را منصور داشتهاند (الاول باطل و الثانی ثابت)
ویژگیهای حضرت امام
در نگاه اول به امام، ایشان را مجتهدی میبینیم که اعتقاد کامل و راسخ به کارآمدی اسلام در تمامی عرصههای حیات انسان در جوامع مختلف دارد؛ لذا ایشان سعی داشتند با تکیه بر اسلام ناب محمدی (ص) برداشتها و تلقیهای خود را از حکومت و حاکمیت دینی مطرح کنند. بر همین اساس، خیلی از اوقات به مصادیق جزیی نیز اشاره میکردند تا اشتباهی صورت نگیرد. تأکید ایشان بر طرد اسلام آمریکایی، یا ارتجاعی، یا اسلامگرایان رفاه طلب و یا انزواخوه، یا طرد روحانیون درباری، همه و همه نشانگر ایمان ایشان به اسلام ناب و نگرانی ایشان از کج فهمیده شدن و یا معکوس عرضه شدن دین و دینداری بوده است.
امام، خداباور محض بود. انصافاً جز خشیت خدا، خوف دیگری در وجودش راه نداشت. امام چنان که قبلاً عرض کردم، خود را ضامن تکلیف میدانستند و در نتیجه، به معنای حسابگری دنیوی اندیشه نمیکردند.
این عبارتهای امام را ملاحظه بفرمائید: «من بار دیگر از مسئولان بالای نظام جمهوری اسلامی میخواهم که از هیچکس و از هیچ چیز خدای بزرگ نترسند کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشای سرمایهداری غرب پوچی و تجاوز کمونیزم نکشند که ما هنوز در قدمهای اول مبارزه جهانی، خود علیه غرب و شرقیم.
مگر بیش از این است که ما را در دنیا به خشونت و تحجر معرفی میکنند؟
مگر بیش از این است که با نفوذ ایادی قاتل و منحرف خود در محافل و منازل، عزت اسلام و مسلمین را پایکوب میکنند؟
مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدی در سراسر جهان بر چوبههای دار میروند؟
مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزبالله در جهان به اسارت گرفتار میشوند؟ بگذار دنیای پست مادیت با ما چنین کند، ولی ما به وظیفه اسلامی خود عمل کنیم». (صحیفه نور، جلد 31 صص 108 ـ 109)
آیا، این جملات، پشتوانهی ایمانی ندارد؟ کسی بدون ایمان قاطع قلبی نمیتواند چنین بیاناتی داشته باشد.
امام رحمتالله علیه اهل عمل بودند، از سابقین و لاحقین کسی نتوانسته است بگوید که ایشان جملهای را فرمودند و به آن ملتزم نبودند.
امام، مدافعان اسلام ناب محمدی را مستضعفان و پابرهنگان میشناخت و انصافاً از صمیم دل به آنها عشق میورزید. حتی اگر ایشان از ادب و هنر و جمال و زیبایی نیز سخن میگفت، از مستضعفان و پابرهنگان و عدالت غفلت نمیکرد. اجازه بدهید با نقل این جمله، سخن را کوتاه کنم:
«تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقلدهندهی اسلام ناب محمدی صلیالله علیه و آله و سلم، اسلام ائمه هدی علیهمالسلام ـ اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرمآور محرومیتها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبندهی سرمایهداری مدرن و کمونیزم خون آشام و نابودکنندهی اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلم مرفهین بی درد و در یک کلمه، اسلام آمریکایی باشد. هنر در مدرسهی عشق نشاندهندهی نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی است. هنر در عرفان اسلامی، ترسیم روشن عدالت، شرافت، انصاف و تجسم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است. هنر در جایگاه واقعی خود، تصویر زالو صفتانی است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامی، فرهنگ عدالت و صفا لذت میبرند. تنها به هنری باید پرداخت که راه ستیز با جهانخواران شرق و غرب و در رأس آنان، آمریکا و شوروی را بیاموزد». (صحیفهی نور، جلد 21 ، ص 30).
در خاتمه باید گفت: «السلام علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیّا».
- 6774 مرتبه بازدید
نظرات
مهرداد
13 خرداد, 1393 - 19:35
لینک مستقیم
امام خمینی محبوب ترین نام قرن
مهامي زاده
14 خرداد, 1393 - 07:39
لینک مستقیم
ولایت فقیه
ميترا دادور
14 خرداد, 1393 - 12:07
لینک مستقیم
تشکر و سوال
نظر دهید