گفتگوی دکتر محمدیان درباره تاریخ زندگی امام صادق(ع)

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

ضمن تشکر از اینکه دعوت ما را پذیرفتید و در این گفت‌وگو شرکت کردید، لطفاً درباره تاریخ تولد امام صادق(ع) توضیحاتی ارائه کنید.

سخن مشهور نزد شیعه این است که ولادت ایشان در تاریخ هفدهم ربیع‌الاول سال 83 هجری بوده است. شهید اول، کفعمی و طبرسی نیز بر این قول بوده‌اند. حادثه سیل عظیم مکه را که به نام سیل جحاف معروف است، هم‌زمان با سال ولادت ایشان ذکر کرده‌اند. صاحب تاریخ طبری ‌نوشته است سیل به‌قدری شدت و سرعت داشت که بسیاری از حجاج را با خود برد و موج و تندی آن شتر را می‌غلطاند. در این حادثه به کعبه نیز آسیب وارد شد.

ضمناً می‌دانیم که ولادت امام صادق(ع) در زمان جد بزرگوارشان، امام زین‌العابدین(ع) بوده است. حتی نوشته‌اند هنگام ولادت ایشان، پدرشان امام باقر(ع)، بیرون مدینه بوده‌اند. وقتی ایشان به‌دنیا آمدند، نوزاد را در پارچه‌ای سفید پیچیدند و به خدمت امام زین‌العابدین(ع) آوردند.

 

لطفاً درباره نام‌گذاری امام ششم و دادن لقب صادق به ایشان توضیحاتی ارائه فرمایید.

چنان‌که می‌دانید، در اسلام به نام‌گذاری فرزندان عنایت و توجه زیادی شده است و حتی برخی از روایات تربیتی اسلام، این عمل را جزو حقوق فرزندان و وظایف والدین معرفی کرده‌اند. مثلاً امام علی(ع) یکی از حقوق فرزند را انتخاب نام نیکو برمی‌شمارد. درباره نام‌گذاری امام ششم(ع) گفته‌اند که نام ایشان، از پیش، انتخاب رسول اکرم(ص) بوده است. در این زمینه، به روایاتی استناد جسته‌اند بدین‌مضمون که رسول خدا فرموده‌اند: «آن‌کس که دوست می‌دارد خدای را در حالی ملاقات کند که نامه اعمالش در دست راستش باشد، باید جعفربن‌محمد ‌الصادق را دوست بدارد»؛ یا روایتی در بحارالانوار که پیامبر(ص) فرموده‌اند: «خداوند از صلب امام باقر(ع) فرزندی پدید می‌آورد که کلمه حق و زبان صدق باشد». علاوه‌ بر‌ این اسم و لقب، یعنی جعفر صادق،‌ امام(ع) لقب‌های دیگری نیز دارند که به تناسب جلوه‌های شخصیت آن بزرگوار به ایشان اطلاق شده است؛ همانند فاضل، کامل و منجی. درباره شهرت ایشان به «صادق»، علاوه بر نام‌گذاری رسول اکرم(ص)، گفته‌اند که علت اطلاق این لقب این بوده است که همه پیش‌بینی‌ها و اظهارنظرهای ایشان راست درمی‌آمده است و هرچه می‌گفته‌اند درست بوده است. امام(ع) چنان به این لقب مشهور بودند که حتی دشمنانشان، همانند منصور عباسی، نیز ایشان را به این نام و لقب می‌خواندند.

 


از توضیحات شما سپاسگزارم. بفرمایید که برخورد امام صادق(ع) با خلفا چگونه بوده است؟

زندگی امام صادق(ع)، از سال 83 هجری شروع شد و در سال 148 هجری پایان پذیرفت. امام(ع) در دوره عمر 65ساله خود، هم‌عصر خلفای بسیاری بوده‌اند. قابل ذکر است که ایشان در میان امامان شیعه طولانی‌ترین عمر را داشته‌اند و به‌همین‌جهت به «شیخ‌الائمه» معروف شده‌اند. دوران زندگانی ایشان به چند مقطع زمانی قابل تقسیم است.

نخست، دوره کودکی، نوجوانی و جوانی ایشان است که همراه جدشان، امام زین‌العابدین‌(ع) تا یازده‌سالگی و پدر بزرگوارشان امام باقر‌(ع) تا 31 سالگی زیسته‌اند. در این سال‌ها، ایشان با برخی از خلفای اموی نظیر عبدالملک مروان، ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالمطلب، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک معاصر بوده‌اند.

شاید بتوان گفت دوره کودکی و نوجوانی ایشان، که مصادف با مسئولیت امام زین‌العابدین‌(ع) بود، سخت‌ترین دوره امامت شیعی بوده است؛ چرا‌که بیشترین انحراف از تفکر نبوی و شریعت محمدی در این دوره وقوع یافته است. در این دوره، امام سجاد‌(ع) از دو راه عملی با پیروان خود روبرو شدند. یک راه برانگیختن وجدان انقلابی افراد مسلمان و تمرکز دادن احساس آنها نسبت به گناهی بود که در شهادت حسین‌بن‌علی‌(ع) و فاجعه عاشورا مرتکب شده‌ بودند. ازاین‌طریق، ایشان بر ضرورت جبران این خطا تأکید می‌کردند. راه دیگر، تهیه و طراحی برنامه فکری و افزایش آگاهی‌های عقیدتی بود که اولین پایه‌های آن، در آن دوره در مسجد‌‌النبی و خانه امام سجاد‌(ع)، توسط امام باقر و امام صادق علیهم‌السلام پی‌گیری شد.

در این دوره، توجه خلفا معطوف امام صادق‌(ع) نبود؛ آنها امام زین‌العابدین(ع) را به‌عنوان محور اصلی حرکت‌های شیعی می‌شناختند و چنان‌که در تاریخ می‌بینیم، از حضور و ظهور ایشان در میان اجتماعات اسلامی بسیار نگران می‌شدند. داستان قصیده فرزدق درباره حضرت سجاد‌(ع) یکی از نمونه‌هاست. اما در دوره امام باقر‌(ع)، با آنکه مسئولیت هدایت، راهبری و ارشاد مردم با امام پنجم بود، ولی امام صادق‌(ع) دوشادوش پدر و در کنار او حضور داشت؛ مخصوصاً آنکه این دوره، آغاز یک نهضت فکری و آگاه‌سازی برای شیعه بود. در این دوره، امام باقر‌(ع) بر آن بود تا از همه شهادت‌ها، اسارت‌ها، رنج‌ها و دردهایی که در طول چند دهه قبل، امامان شیعه و پیروان آنها تحمل کرده بودند، بهره‌برداری کند و بنیان جمعیتی آگاه را پی‌افکند که به اسلام، ایمان صحیح و آگاهانه داشته باشند و با دیدی ممتاز و متمایز از دیگران در شئون مختلف حیات اسلامی ایفای نقش کنند. در این مرحله، امام صادق‌(ع) در هجرت‌ها، تبعیدها، سفرها، مناظره‌های علمی و جلسات درس و بحث همراه پدر بزرگوارشان حاضر بودند.

در انتهای این دوره، که به سن 31 سالگی امام‌(ع) می‌رسد، مسئولیت مستقیم امام ششم آغاز می‌شود که نزدیک به 34 سال طول می‌کشد. در این دوره، امام‌(ع) با بقیه خلفای اموی مانند ابراهیم‌بن ولید و مروان حمار و آغاز حاکمیت حاکمان عباسی مانند ابوالعباس سفاح و منصور عباسی معاصرند. در این دوره، آن حضرت علی‌رغم گسترش و تعمیق فرهنگ اعتقادی در بین یاران و پیروانشان، با مشکلاتی خاص مواجه بودند. درگیری و مقابله دو گروه از مدعیان حکومت، یعنی حاکمیت پیشین اموی و حاکمان تازه‌نفس بنی‌عباس، با آنکه میدانی جدید برای تلاش‌های فکری و اعتقادی شیعه  فراهم کرده بود، به همان اندازه برای اندیشه‌های منحرف نیز فرصت و مجال به وجود آورده بود. از‌سوی‌دیگر، بنی‌عباس که ادعای رضای آل محمد(ص) را داشتند، جبهه جدیدی از انحراف گشوده بودند. آنها در آغاز قیام و حرکت بر علیه بنی‌امیه، به‌عنوان خاندان پیامبر‌(ص) و برای رضای آنان، مردم را دور خود جمع می‌کردند. بنی‌عباس برخی از افراد علوی را نیز به بهانه واگذاری حکومت و یا سهمی از حاکمیت، با خود همراه کرده بودند.

عباسیان، حقیقت عواطف علویان را ادراک کرده بودند و به همین خاطر شعارهای دلخواه آنها را طرح می‌کردند. عباسیان تنها زمانی توانستند نظام حکومت اموی را زیر و رو کنند که شعار رضای آل محمد(ص) را طرح کردند، از آن استفاده ماکیاولیستی کردند و توانستند عواطف علویان و پایگاه‌های مردمی آنها را جذب کنند.

 

به‌تعبیری، عباسیان با شعارهای علوی درصدد براندازی حکومت اموی و پی‌افکندن خلافت عباسی بودند؟

بله، امام‌(ع) در این مقطع ازیک‌سو با تزویر و نفاق‌افکنی عباسی و آثار اندوهبار شکست بعضی از قیام‌های علوی مانند قیام زید شهید مواجه بودند و از‌سوی‌دیگر با اختلاف آرا و دولتخواهی بعضی از علویان روبه‌رو بودند که یک حرکت اصلی شیعی مبتنی بر امامت را در معرض کج‌فهمی و تفسیر ناروا قرار می‌دادند، به‌نحوی‌که بعدها نیز نمی‌شد آن را اصلاح کرد. با آنکه در برخی از متون تاریخی و روایی و حتی فقهی نقل شده است که امام(ع)، آرزوی قیام و خروج فردی از آل محمد(ص) را داشتند و نفقه و هزینه زندگی برخی از انقلابیون علوی را عهده‌دار می‌شدند و در ارشاد شیخ مفید نیز آمده است که ایشان به خانواده هرکدام از یاران زید شهید که همراه او آسیب‌ دیده بودند، هزار دینار پرداخت کردند، اما امام(ع) گسترش مبارزه مسلحانه و اقدام نظامی را بدون پشتوانه اعتقادی و پایگاه مردمی معتقد، تجویز نمی‌کردند. ایشان می‌دانستند که دعوت، اگر تعبیری از آرزوها و امیدهای امت نباشد، بی‌تردید به شکست منجر می‌شود و در پی دعوتی رفتن هر چند با هدف بزرگ و والا، اما بدون پشتیبانی مردمی، لامحاله گذرگاهش شکست خواهد بود.

 

اگر ممکن است اندکی نیز درباره وضعیت سیاسی و نحله‌های فکری رایج دوره امام صادق‌(ع) توضیح دهید.

چنان‌که عرض شد، دوره امام صادق‌(ع) از نظر سیاسی - و نظامی که در پی ثبات بخشیدن به یک حاکمیت جدید سیاسی بود- پیچیده‌تر از روزگاران پیش بود. در آن روزگار، حاکمیت دولت اسلامی گسترش یافته بود، مرزهای شرقی آن فراتر از خراسان و هند و سند بود، در مرزهای غربی، اندلس را درنور‌دیده بود، در جنوب با افریقا و یمن و عدن و در شمال سیحون و جیحون،  با بلغارها هم‌مرز شده بود. با ضعیف‌شدن امویان، چنان‌که معمول دولت‌های مستبد است، قیام‌ها و خیزش‌های مردمی و گاه شورش‌های کور و یا طغیان‌های گا‌ه‌وبی‌گاه پدیدار شده بود. بااین‌همه، به‌رغم گستردگی سرزمین‌های اسلامی و وجود داعیان مختلف حکومت، باز چشم‌ها به طرف مدینه‌النبی بود که مرکز معنوی اسلام قلمداد می‌شد. در این زمان، امام صادق‌(ع) با دو حرکت از طرف جبهه انحراف مواجه بودند. یکی از این حرکت‌ها، درصدد غصب حاکمیت سیاسی بود و دیگری کلیت تفکر اسلامی را به مصاف می‌خواند. امام صادق‌(ع)، حضور در جبهه فکری و فرهنگی را ترجیح می‌دادند تا ضمن تنقیح و تهذیب مبانی و مبادی تفکر شرعی و دینی، از نفوذ و گسترش آموزه‌های غیراسلامی جلوگیری کنند. در این زمان، حوزه‌های مختلف دانش و معارف با پدیده‌های جدید و نو مواجه بودند و نهضت ترجمه از زبان‌های یونانی، فارسی و هندی به عربی آغاز شده بود. شبهات کلامی که از گذشته آغاز شده بودند، در این دوره با وام‌گیری از اندیشه‌های یونانی به تجدید قوا پرداختند. شبهه‌افکنانی مانند ابن ابی‌العوجا و ابوشاکر که علناً باورهای دینی مردم را مورد تهدید قرار می‌دادند، اساس دیانت توحیدی و تفکر الهی را نشانه گرفته بودند. به‌همین‌جهت، در حوزه درسی امام‌(ع)، علاوه بر مباحثی که می‌توان از آن به بحث‌های درون‌دینی تعبیر کرد، مباحثات برون‌دینی نیز صورت می‌گرفت که ازآن‌جمله می‌توان به مسائلی مانند ضرورت و لزوم دین، اثبات خدا، جبر و اختیار، عدالت و حسن و قبح اشاره کرد.

 

ایستادگی در برابر امواج کفرآمیز و شبهه‌های گمراه کننده و حل مشکلات و معضلات فکری که منجر به پیدایش گروه‌های منحرفی همچون غلاة، زندیقان، جاعلان حدیث و اهل رأی شده بود، از جدی‌ترین اقدامات علمی و فکری امام‌(ع) است. امام در عصر خود بزرگ‌ترین آموزشگاه اسلامی را گشود و مدینه، آن سرای هجرت و مهبط وحی را به مرکز نهضت جدید علمی و فکری اسلام و تشیع تبدیل کرد. مواریث علمی به‌جای‌مانده از امام صادق‌(ع) اعم از نوشته‌ها یا شاگردان ایشان کدام‌اند؟

درباره شخصیت علمی و آثار فکری و فرهنگی ایشان همین بس که امام صادق(ع)، بنیان‌گذار مذهبی است که در همه حوزه‌ها، واجد کلام نو و نظر بدیع مبتنی بر اجتهاد مستمر است. جاحظ که از جمله دانشمندان بزرگ اهل سنت است، درباره امام صادق‌(ع) می‌گوید: «امام صادق‌(ع) چشمه‌های دانش و حکمت را در روی زمین شکافت و برای مردم راه‌هایی از دانش گشود که پیش از او نبود و جهان از دانش وی سرشار گردید.» این مطلب که عرض کردم در رسایل جاحظ صفحه 106 آمده است، ابن حجر صاحب ‌السواعق‌المحرقه می‌نویسد: مردم از علم او چیزها آموختند و شهرت او در تمامی شهرها پیچیده بود.

چنان‌که می‌دانید، بسیاری از احادیث و جوامع روایی امامیه از امام باقر و امام صادق‌(ع) بر ‌جای مانده است. امام صادق‌(ع)، در حوزه‌های مختلف شاگردانی تربیت کرده‌اند. از شاگردان حوزه کلامی ایشان می‌شود به معضل بن عمرو، هشام بن حکم، مؤمن‌الطاق و هشام بن سالم اشاره کرد. جابر بن حیان در ریاضیات و شیمی، زراره، محمدبن مسلم، جمیل بن دراج، حمران بن اعین و ابوبصیر و عبدالله بن سنان در فقه و اصول و تفسیر استاد و متخصص بودند. امام واضع قواعدی در اصول و فقه نیز بودند که با این کار علاوه بر صیانت از شریعت اسلامی، مرجعیت علمی و فقهی خود را مسلم کردند و امامت خود را فرض ساختند.

 

آیا چنان‌که مشهور است، پیشوایان مذاهب دیگر اسلامی نیز شاگرد امام‌(ع) بوده‌اند؟

چنان‌که عرض کردم، امام‌(ع) علاوه بر تربیت شاگردانی که تعداد آنها را بالغ بر چهارهزار نفر نوشته‌اند، برای اصول و فقه نیز قواعدی وضع فرمودند تا شاگردان خود را با ملکه اجتهاد و استنباط آشنا کنند. از جمله قواعد اصولی که حضرتش بنا نهاد، قواعد «برائت»، «تمیز» و «استصحاب»‌اند. همچنان‌که از قواعد فقهی نیز می‌توان به قواعد «فراغ»، «تجاوز» و «ید» و «ضمان» اشاره کرد. اما درباره شاگردان آن حضرت؛ معروف است که پیشوایان مذاهب معروف اسلام مانند مالک بن انس، سفیان ثوری، ابن عینیه و ابوحنیفه و غیر آنان از محدثان و فقیهان مثل محمد بن حسن شیبانی، یحیی بن سعید، ایوب سجستانی، شعبه بن حجاج و عبدالملک بن حریج، از جمله شاگردان آن امام بزرگوار‌(ع) بوده‌اند. از ابوحنیفه نقل شده است که: «اگر دو سال شاگردی امام صادق‌(ع) نبود، ابوحنیفه هلاک می‌شد». یا در جایی دیگر گفته‌اند: «فقیه‌تر از جعفر بن محمد ندیده‌ام». ابوحنیفه، با این سخن، ضمن کشف مرتبت علمی امام، از توطئه خلیفه عباسی برای در‌هم‌شکستن امام‌(ع) نیز پرده برمی‌دارد. ابوحنیفه می‌گوید: «منصور خلیفه عباسی به من گفت: ای ابوحنیفه! مردم شیفته جعفر بن محمد شده‌اند، مسائل دشوار تهیه کن تا از او بپرسی. من چهل مسئله برای پرسش از او آماده کردم و ابوجعفر منصور فرستاده‌ای به سوی من فرستاد تا بر او وارد شدم و دیدم جعفر بن محمد(ع) در طرف راست او نشسته بود. وقتی به ایشان نگاه کردم از هیبت وی احساسی به من دست داد که از ابوجعفر منصور چنان احساسی به من دست نمی‌داد. سلام گفتم، اشارت کرد، بنشینم. سپس به من گفت ای ابوحنیفه پرسش‌های خود را در محضر ابوعبدالله مطرح کن. سپس مسائل خود را برای او مطرح کردم. ایشان پاسخ مرا می‌گفت و به‌دنبال آن می‌فرمود: شما چنین می‌گویید و اهل مدینه چنان می‌گویند و ما چنان می‌گوییم. بسا که آنان از ما پیروی کنند و بسا که از آن دسته پیروی کنند و بسا که با ما مخالفت ورزند. بالاخره چهل مسئله را گفتم و او یک مسئله را بی‌جواب نگذاشت». ابوحنیفه ادامه می‌دهد: «آگاه‌ترین مردم کسی است که به اختلاف مردم دانشمندترین مردم باشد.»

 

چه عواملی باعث شد که امام‌(ع) به شهادت برسند؟

چنان‌که پیش‌تر عرض کردم، عباسیان وقتی موفق شدند حاکمیت اموی را سرنگون کنند، برای تحکیم پایه‌های حکومت خویش شعار «رضای آل محمد» سر دادند و توانستند از عواطف علویان و پایگاه‌های مردمی آنان بهره‌گیری کنند، زیرا اهل بیت و علویان قوی‌ترین حزب و دسته بودند که با سیاست امویان تعارض داشتند و از‌سوی‌دیگر، داعیه‌‌دار عدالت اجتماعی بودند و بر آن تأکید می‌ورزیدند. عباسیان اگر غیر از این عمل می‌کردند و یا آشکارا حکومت را برای خود می‌خواستند، خاندان علوی و مبلغان مخلص‌ آنان علیه آنها می‌شوریدند و حتی توده‌های مردم که شیفته فضایل اولاد علی‌(ع) و فاطمه‌(س) بودند نیز بر ضد آنها به‌پا‌می‌خاستند. عباسیان، علاوه بر این تزویر، در برابر امام دو جبهه گشودند که قبلاً بدان اشاره کردم. امام جبهه فرهنگی، فکری و اعتقادی را اولویت دادند تا هم از حوزه و کیان اندیشه دینی و اسلامی پاسداری کنند و هم از نفوذ عناصر بیگانه از مصادر تشریعی مانند قیاس، استحسان، رأی و مصالح به داخل قوانین اسلامی جلوگیری کنند.

این اقدام، از منظر امام‌(ع) یک اقدام حیاتی و اساسی بود. اما بعد از آنکه از استحکام خاکریزهای دفاعی اعتقادی و روشنگری‌های آرمانی اطمینان نسبی یافتند، در جبهه دیگر دست به مقابله زدند. بااین‌همه، می‌توان گفت که ایشان، از همان اوایل با حمایت‌ از خیزش‌ها و جنبش‌های داعیان علوی همانند زید شهید، این معارضه و مقابله را آغاز کرده بودند. امام‌(ع) این جبهه را به‌صورت مبارزه منفی و با تاکتیک پنهان‌کاری و نفوذ دادن یاران در نقاط استراتژیک و سوق‌الجیشی سازمان دادند.

کارهای بنیادین ایشان با ورود عنصر «تقیه» شکل جدیدی یافت و ساز‌و‌کارهای جدیدی را وارد عرصه مبارزه با حاکمیت عباسی کرد.

امام، جامعه شیعی مستقیماً تحت نظارت خود گرفتند و در میان آنان، نوعی انسجام و انتظام به وجود آوردند تا حتی اختلاف‌های شخصی میان افراد توده شیعه حل شود و مال‌اندوزی از بین برود؛ چنان‌که معلی بن خنیس می‌گوید: «امام‌(ع) احکام خدای تعالی را در میان توده مخصوص از شیعیانش بر پای داشت پس، مالیات را از طرفداران خود می‌ستاند و حسب شأن کار خود به مصرف می‌رسانید، منصور بارها او را به همین اتهام جلب کرد.» امام‌(ع)، درباره مراجعات قضایی نیز به پیروان خود، درباره عدم مراجعه به دستگاه حکومتی، دستوراتی مقتضی داده بودند. همچنان‌که در روایتی در کتاب من لایحضره الفقیه جلد 3، صفحه 4 آمده است، «هر مؤمنی که به قاضی یا سلطان ستمگر شکایت برد و به غیر از حکم خدا درباره او دادرسی شود، در این گناه با او شریک است». مبارزه منفی آن حضرت تا حدی گسترش یافته بود که به پیروان خود فرمان داده بودند به حکومت منحرف نپیوندند و به آنان حتی در ساختن مسجد نیز یاری نکنند. ایشان، در توجیه و توضیح این مبارزه منفی و سلبی اظهار داشتند که «از حکم دادن بپرهیزید چرا‌که حکم دادن از وظایف امام است که به قضا عالم باشد و در میان مسلمانان به عدالت حکم کند مانند نبی و وصی». از‌این‌روست که امام در مسئله حکومت، بر حق خویش تأکید و وجهه نظر خود را درباره اوضاع تثبیت می‌کنند و موفق می‌شوند اصحاب خود را از آمیزش با وضع موجود و متأثر شدن از آن وضعیت محفوظ بدارند و آنان را بر علیه وضع موجود برانگیزند. ایشان، در راستای همین سیاست و روش در بین شیعیان، قاضی نصب می‌کنند و به اصحاب خویش سفارش می‌کنند که در هر مسئله‌ای، اصل پنهان‌کاری و تقیه را مراعات کنند و می‌فرمایند: «مبلغان خاموش باشید» و به عبدالله جندب سفارش می‌کنند: «خدا قومی را که چراغ‌اند و سرچشمه روشنایی رحمت فرماید. برای ما با اعمال خود دعوت‌کنندگان باشید و کمال سعی و کوشش را به‌جای‌آورید، نه مانند کسانی که اسرار ما را فاش می‌سازند». چنان‌که در تحف‌العقول آمده است، امام(ع) به محمد بن نعمان احول سفارش کرد که «کار به پنهانی کنند و به تقیه ملتزم باشند». یا در روایتی از امام‌(ع) نقل شده است که فرمود: «هرکس سِرّ ما را بپراکند، مانند کسی است که به روی ما شمشیر کشد. خدای رحمت کند بنده‌ای را که مکنون علم ما را می‌داند و آن را در زیر پای خود به خاک می‌سپارد.... ای نعمان من با فردی از شما چیزی می‌گویم، اگر از قول من نقل کند، با این کار لعن مرا برای خود خریده است و من نیز از او بری هستم. پدرم فرمود چند چیز تحملش سخت‌تر از تقیه است. تقیه سپر مؤمن است و اگر تقیه نباشد خدا پرستیده نمی‌شود. ای پسر نعمان کسی که اسرار ما را برملا می‌سازد مانند کسی است که با شمشیر خود ما را به قتل برساند، بلکه گناه او بزرگتر است...» امام‌(ع) با این سازمان‌دهی و انتظام‌بخشی به امور، جنبش مکتبی شیعی را به مرحله سیاسی نزدیک می‌کردند. اما منصور عباسی که خود روزگاری در ساقط کردن حکومت امویان با علویان همراه بود و به برخی از روش‌های ائمه‌(ع) در اداره کردن جنبش‌های انقلابی و هدایت آنها آگاهی یافته بود، مراقبت‌ها را افزایش داد. او شدیداً امام‌(ع) را تحت نظر قرار داد تا سرپل‌های ارتباطی امام‌(ع) را شناسایی کند و حتی هنگام شهادت امام‌(ع)، نامه‌ای به والی خود در مدینه محمد بن سلیمان نوشت که اگر امام‌(ع) فرد مشخصی را جانشین خود قرار داده است، او را بخوان و گردنش را بزن. او قصد داشت که وصی امام صادق‌(ع) را نیز به قتل برساند تا جنبش مکتبی شیعی ناتمام پایان پذیرد. بااین‌همه، امام‌(ع) حتی در امر معرفی جانشین نیز به تقیه و رمز عمل کرده بودند. وقتی امام‌(ع) وفات یافتند، پنج نفر به‌عنوان جانشین معرفی شدند: این پنج نفر عبارت بودند از پسر ایشان عبدالله، پسر دیگر ایشان موسی کاظم‌(ع)، محمد بن سلیمان والی مدینه، همسر ایشان حمیده و نفر پنجم منصور عباسی خلیفه وقت. راز این ترکیب عجیب، بعدها با فاش‌شدن محتوای نامه منصور به والی آشکار شد؛ زیرا امام با این وصیت خردمندانه، از یک طرف توانستند وصی شرعی خود را از گزند منصور حفظ کنند و از طرف دیگر پیروان خود را که با شرایط امامت آشنا بودند، به امام بعد از خود هدایت کنند.

نظرات

سلام علیكم /روش تحلیل تاریخی استاد محمدیان بسیار خوب است از ایشان درخواست میكنیم ضمن پردازش تاریخ حیات تمام ائمه علیهم السلام روش و متد بررسیهای تاریخى خود را برای استفاده دانشجویان و طلبه های حوزه های علمیه ارایه دهند.آقابابایی حوزه علمیه قم رشته تخصصی تاریخ اسلام

با سلام و احترام از استاد محمدیان عزیز تشكر میكنیم واز مسؤولان سایت درخواست میكنیم درباره زندگی تمام ائمه علیهم السلام مصاحبه های قوی و محكمی را با ایشان بعمل بیاورند.

با سلام ،پیشنهاد می كنم مصاحبه های مناسبتی را با استاد محمدیان ادامه دهید مخصوصا مناسبتهای مذهبی را كه ایشان از یك منظر متفاوت وجدید موضوع را بحث می كنند.

نظر دهید

Image CAPTCHA
شناسه امنیتی داخل تصویر را وارد کنید.