نماز، جوان، دین باوری

تاریخ زندگی بشر با هدایت الهی آغاز گشته و هرگز آدمی از آن هدایت محروم نبوده است. در هر دوره و روزگاری پیامبران الهی، پیام خداوند را برای بندگان او ابلاغ کرده‌اند تا اینکه پیامبر خاتم (ص) کامل‌ترین دین را برای بشریت ارمغان آورده و اسلام به عنوان دین همه‌ی عصرها و همه‌ی انسانها جاودانه گشته است. ظهور اسلام، انقلاب و تحول شگفت‌انگیزی را در حوزه‌ی تمدنی روزگار خویش بوجود آورد و مدنیتی جدید را جایگزین زندگی جاهلی نمود و آنها را از ضلالت و گمراهی به سوی روشنایی و هدایت رهنمون ساخت. خورشید هدایت اسلام، تنها قلب مرده‌ی جزیزه‌العرب را زنده نکرد، بلکه به زودی جهان اطراف خود را تسخیر نمود و تمدن اسلامی در حوزه‌های مختلف زندگی انسانی پیشتاز گشت. ولی بعد از چند سده، انحطاط در زندگی مسلمانان اتفاق افتاد و از سوی دیگر بیگانگان، در بازسازی مدنیت جدید خویش از مسلمانان سبقت گرفتند. اما این تمدن جدید در جهان مسیحی در دوری گرفتن از دیانت و کلیسا شکل گرفت برخلاف آنچه در تمدن اسلامی اتفاق افتاده بود.
در ریشه‌یابی انحطاط مسلمانان و عقب ‌افتادن آنان، هرچند مورخان، تحلیل‌گران و فیلسوفان تاریخی، و جامعه‌شناسان نظریات گوناگونی را ارائه کرده‌اند و بسیاری آز آنها دور افتادن مسلمانان از دین و معنویت، استبداد حاکم بر مسلمانان، حاکمیت منحرف و آلوده به فساد اخلاقی و اجتماعی و توطئه بیگانه را دخیل دانسته‌اند اما در این بین کسانی نیز بوده‌اند که یا با ظاهر‌بینی و کوته‌اندیشی و یا در پی آدرس غلط دادن رقیب اینچنین باور کرده و به دیگران سعی بر باوراندن آن داشته‌اند که دلیل عقب‌ماندگی ما دین‌باوری و تعلق به دین بوده است و تنها راه نجات و سعادت ما، گریختن از مدار و حوزه‌ی دین و پناه بردن به حوزه‌ی تمدن مغرب زمین است.
شاید برخی از افراد، باور این نکته بر ایشان مشکل باشد که چگونه آدرس غلط دادن موجب انحراف اهل فکر و نظر و درس خوانده‌ها می‌شود؟ پیگیری چنین بحثی به صورت دامنه‌دار در یک یادداشت کوتاه ممکن نیست ولی می‌توان با ارجاع به برخی نمونه‌ها و اسناد، این موضوع را اثبات کرد. «ادوارد برمن»1 یکی از نویسندگان غربی است که در کتاب معروف خویش به نام «کنترل فرهنگها» به حقایقی اعتراف کرده است که اندکی تأمل در آنها ما را با حقایقی تلخ و در عین حال پیچیده روبرو می‌کند. او به وجود بسیاری از بنیادهای فرهنگی مانند کارنگی، فورد، راکفلر و ... اشاره می‌کند که آنها با تربیت نخبه‌های کشورهای در حال توسعه نفوذ فکری خود را گسترده می‌کنند. او می‌نویسد، در بنیاد کارنگی در زمینه تربیت معلم و تقویت کتابخانه‌ها و بنیاد فورد در زمینه علوم اجتماعی و مدیریت عمومی و نبیاد را کفلر در مسائل مربوط به علوم اجتماعی، طبیعی و پزشکی- زیستی فعالیت خود را متمرکز کردند. گردانندگان بنیادها امید دارند که از این راه دانشگاهها و سایر برنامه‌های تحت حمایت آنها موفق شوند کادر رهبری بومی را با دیدگاههای مشابه خود در زمینه توسعه تربیت کنند» (صفحه 12)
یا یکی از برنامه‌ریزان بنیاد فورد، در توجیه برنامه‌های بنیاد می‌نویسد: «ایالات متحده باید به حمایت روزافزون از نهادهای آموزشی در مناطق مهم استراتژیکی جهان مبادرت بورزد تا این نهادها بتوانند به تربیت افرادی توفیق یابند که نگرش آنان در مورد منافع ملی ایالات متحده، سازگار با همان دیدگاهی باشد که از سوی بنیادهای حامی چنین نهادهایی پذیرفته شده است. این افراد نیز به نوبه‌ی خود جهان پیرامون خود را به گونه‌ای شکل می‌دهند که متضمن حفظ و گسترش منافع آمریکا باشد» 2 .
این سیاست غلط‌اندازی در نشناختن و ناشناخته‌ماندن ریشه‌های انحطاط و عقب‌ماندگی جوامع اسلامی هنوز هم ادامه دارد. گزارشهایی که گوستاولوبون مورخ فرانسوی از عملکرد غربی‌ها مخصوصاً در سده‌ی اخیر در مستعمرات به ویژه خاور میانه دارد، همه حکایت از این دارد که استعمارگران سده قبل، از بازگشت به خویشتن مسلمانان هراس داشتند و امروزه نیز با تحریف و تبلیغ منفی همانند بنیادگرایان، خشونت‌طلبان، اسلام‌گرایان، افراطیون و نهایتاً تروریسم نشانه‌های این خوف و هراس دیده می‌شود.
انقلاب اسلامی قدرت بازگشت به دین را به صورت عینی نشان داده و پرده از فریبکاری تحلیلگران غربی و باور غلط برخی از خودیها برداشت. دو دهه اخیر در جهان اسلام انعکاس پیام انقلاب اسلامی، مقاومت جدیدی را در برابر هجوم فرهنگ غرب و برنامه‌ریزیهای بنیادهای فرهنگی و سیاسی آنان ایجاد کرده است. ولی آنها امروز دوباره با همان هدف سابق اما با شگرد و ترفندی جدید وارد عرصه شده‌اند. در این نوبت آنها سعی دارند نه روشنفکران و اهل سواد را بلکه بدنه‌ی جامعه را از باور این که دین می تواند جامعه را اداره کند، تهی سازند و با گسترش آموزه‌ها، هنجارها و ارزشهای غربی و ترویج آن در میان نسل جوان، آینده را از آن خود کنند.
مقاومت امروز، باید در کانون هدف دشمن و با همان شیوه او صورت پذیرد.
1- دفاع از ارزشها و هنجارهای دینی و ملی در میان آحاد مردم مخصوصاً جوانان.
2- هجوم به ارزشها و هنجارهای اجتماعی و فردی غربی و به چالش کشیدن شعارهای جدی و اساسی تمدن غربی همانند حقوق بشر، حقوق‌ زن‌، امنیت و اخلاق،‌ حفاظت از محیط زیست با یادآوری رفتارهای روزمره آنان.
3- توسعه و بسط فرهنگ و آموزه‌های دینی در میان نسل نو با پاسخگویی مسئولانه و متعهدانه همراه با دلسوزی تمام به پرسشهای جوانان از سوی عالمان و اندیشمندان.
در این مسیر به مشارکت خواندن نسل نو برای اندیشیدن و پاسخ یافتن به سؤالهای خود، اقدامی بایسته است.*

 

* سرمقاله‌ی اذان، شهریور 81، جمادی‌الثانی 1423.
1- EDWARD BERMAN
2- توماس باتیس 1975

کلیدواژه:

نظر دهید

Plain text

  • Allowed HTML tags: <em> <strong> <cite> <blockquote> <code> <ul> <ol> <li> <dl> <dt> <dd>
  • No HTML tags allowed.
  • Web page addresses and e-mail addresses turn into links automatically.
  • Lines and paragraphs break automatically.
Image CAPTCHA
شناسه امنیتی داخل تصویر را وارد کنید.