عشق و عقل

أخیرا یک مسأله دغدغه ی خاطر من شده است و آن کج فهمی بعضی از ما ها در عرصه ی هنر ، فرهنگ، سیاست و ...است. برخی مفاهیم واژگون جا افتاده است به عنوان مثال یکی از این مؤضوعات عشق و دوست داشتن است.عشق کلمه ی ارزان شده ای است که همه بر آن چوب حراج می زنند.متأسفانه عشق، جایگاه خود را به "هوس"داده است و هر کس گوشه ای از آن را حس می کند، احساس می کند به کیمیای عشق، دست یافته است.بنابراین می ببینید مدعیان عشق بیشتر نقش یک شکارچی را بازی می کنند.سر هر چهار راهی تله ای می گذارند، اگر کسی به تورشان افتاد ، که هیچ.اگر نیفتاد چهار راه بعدی .در حالی که عاشق، استوار می ایستد و جای خویش را تغییر نمی دهد.
یکی دیگر از مقولاتی که بد جا افتاده، تعقل است. متأسفانه امروزه عقل هم با " وهم" اشتباه گرفته مى شود و آدم هایی که قوه ی واهمه ی قوی تری دارند، مى پندارند عاقل ترند!آدم هایی که در اوج خیال بافی هستند گمان می کنند در نهایت خرد مندی هستند.یکی از ضربه هایی که هنرمند دینی و حتی عالم جامعه ی ما را تهدید می کند این است که خیال را به جای عقل و هوس را به جای عشق بگذارند و مصیبت بزرگترین این جاست که بخواهد با این معیار ها داوری نیز بکند. (رد پای اندیشه ص ١٦٤)

نظر دهید

Image CAPTCHA
شناسه امنیتی داخل تصویر را وارد کنید.