روز پدر و یادی از پدرم

روز ولادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که به حق "روز پدر" نامیده شده است، نزدیک است. سیزده ماه رجب المرجب زاد روز آن یگانه ی تمام روزگاران است و به تعبیر پیامبر بزرگوار اسلام صلوات الله و سلامه علیه و آله؛ من و علی پدران این امت هستیم. آری این روز مبارک در میان ما نیز به روز پدر شهرت یافته است و به همین بهانه فرزندان از پدران خود تجلیل و تکریم می کنند.
من نیز این فرصت را در تعطیلات نوروزی غنیمت شمردم تا بر سر مزار او حاضر شوم و با قرائت فاتحه و یاسینی از اویاد کنم ، رحمةالله تعالی علیه
پدرم گردن ما به ویژه من حق عظیمی دارد، رابطه ی ما با پدرمان تنها رابطه پدری و فرزندی نبود. او با ما دوست بود و من علاوه بر دوستی، همسفر، همراه، هم صحبت و همراز او بودم. خواندن و نوشتن و قرائت قران را از او آموختم و بعدها در محضرش گلستان سعدی و تاریخ معجم و درّه ی نادری و حساب سیاق یاد گرفتم. شاید همین آموزش ها بود که شالوده ی علاقمندی به ادبیات را در وجودم محکم ساخت و در انتخاب رشته ی تحصیلی دبیرستانی و دانشگاهی مرا به انتخاب ادبیات و علوم انسانی سوق داد و حتی می توانم بگویم که این سابقه، در ادامه ی تحصیل حوزوی من در حالی دانش آموز دوره ی راهنمایی بودم بی تأثیر نبود.
پدرم تحصیلات بالای حوزوی و دبیرستانی نداشت در روستا از برخی قران خوانها مخصوصاً کدخدای ده مرحوم آقا محمد آقا گلستان و نصاب و مقدمات عربی و از فقه جامع عباسی را خوانده بود ولی به دلیل حافظه قوی هر آنچه خوانده بود به همان نحوی که شنیده بود در حافظه داشت. اما همین سواد اولیه در دوره ی سربازی و بعد در استخدام دولتی او مؤثر بود و در میان هم ولایتی ها نیز به "میرزا فرهاد" مشهور بود.
از بیان خاطره به دور نیافتم، وقتی بر سر مزارش فاتحه میخواندم تمام خاطراتم همانند یک فیلم سینمایی از جلو چشمانم رژه می رفت. درس و بحث و گردش و تفریح و تشویق و نهیب و... تمام حرکاتش در زمان کوتاهتر از کسر دقیقه و ثانیه به سرعت نور برایم تداعی می شد.
کلمات، مثالها و مثلها و نقل خاطره هایش به مناسبت هنوز هم کشکول حکمتی برایم محسوب می شود.
وضع زندگی ما متوسط بود و تعداد بچه ها زیاد و مهمانها که در تعبیر پدرم نعمت الهی و حبیب خدا بودند شمار هفتگی شان از شمار بچه ها بیشتر. سفره ی مهمان در خانه ی ما هر روز پهن بود و اگر روزی مهمان نداشتیم حتما سری به کوره پزخانه ها یا مسافرخانه قنبر غریبی در بازار مسجد کبود می زد تا یکی از کارگران همشهری را مهمان شام کند و یا با آنان شام بخورد و صد البته عمده مهمانهای منزل از بیماران روستایی و یا افرادی بودند که برای کار اداری و یا مشکل قضایی به تبریز می آمدند، در این صورت پدر زحمت پیگیری کار آنها را در بیمارستان و مطب دکتر و اداره و دادگاه را نیز تقبل می کرد.
پدرم دوست داشت ما درس بخوانیم و خوب درس بخوانیم و به نمرات قبولی قانع نبود و از ما شاگرد اولی و ممتاز بودن را مطالبه می کرد.خط خودش خوش بود ما را وادار می کرد تکالیف مدرسه را خوش و خوانا بنویسیم و آن زمان برایم خودنویس خریده بود که امکان پاک کردن مثل مداد نباشد و من در نوشتن دقت کنم و اگر صفحه ای را نمی پسندید خط می کشید تا از نو دوباره بنویسیم.
او برای نمره بیست جایزه می داد، هر نمره بیست، ٢٠ ریال جایزه داشت، و همین دو تومن ها سرمایه ی من برای خرید کتاب غیر درسی بود که الان تبدیل به کتابخانه جند هزار جلدی شده است و علاوه بر آن اگر در سر کلاس سؤال خوب از معلم مان می پرسیدیم و یا پاسخی بهتر از کتاب پیدا می کردیم آن هم جایزه یی جداگانه داشت. فلذا معمولا شبها سر سفره شام از من و بچه ها می پرسید چه سؤال تازه ای را از معلمانمان پرسیده ایم.
وقتی شخص با سوادی مهمانمان بود مانند برخی از روحانیون و دوستان همکار، مرا تحریک می کرد من از آنان سؤالی بپرسم و یا مباحثه کنم. عمدتا سؤالهای من صبغه ی تاریخی و یا ادبی داشت.
خداوند رحمتش کند روزی در مقام نصیحت به ما می گفت شما باید درس بخوانید و به جایی برسید. بعد اضافه کرد یا باید از پدر مال و ثروتی ارث بماند تا بجه هایش به جایی برسند و یا درس و معرفت و علمی داشته باشند تا مردم سراغشان را بگیرند. و به این شعر سعدی در گلستان استشهاد کرد:
روستا زادکان دانشمند/ به وزیری پادشاه رفتند
شاهزادگان بی فرهنگ/ به گدایی به روستا رفتند
آن وقت من دانش آموز دوم راهنمایی بودم که بعضا کار هم می کردم مثل حروف چینی و نمونه خوانی، پدرم رو به من کرد و فرمود: شما خوب درس بخوانید من حاضرم فرش زیر پایمان را بفروشم شما درس بخوانید. الحمدلله همه ی برادران و خواهرانم این سفارش پدر را اجابت کردند.
بعد از پیروزی انقلاب نه تنها مانع فعالیتهای ما در عرصه اجتماعی و انقلاب نبود، خود نیز با تعصب از انقلاب و امام دفاع می کردو در جریان اغتشاشات حزب خلق مسلمان با عناصر ناآگاه و مقلدان آقای شریعتمداری بحث و گفت و گو می کرد و نسبت به شهید محراب آیةالله مدنی عشق می ورزید و در دفاع از روحانیت پیشقدم بود.
آری بر سر تربتش طلب رحمت و مغفرت کردم وبرای همه ی اهل قبرستان نیز طلب و آمرزش کردم ولی در برگشتن گویا از پشت سر طنین صدایش را می شنیدم که می گفت: "منّت خدای را عزّ و جلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت، هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات . پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
از دست و زبان که بر آید / کز عهده ی شکرش به در آید
بنده همان به که زتقصیر خویش / عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش / کس نتواند که به جای آورد "
ربّ اغفرلی و لوالدیّ وارحمهما کما ربّیانی صغیراً
خداوند روح همه پدران شاد و آنان را در جوار امیرالمؤمنین علیه السلام متنعم به رحمت و غفران واسعه ی خود بگرداند. آمین

نظرات

روز پدر مبارکباد و همه پدران سفر کرده با علی علیه السلام همنشین باشند خدمت شما استاد بزرگوار نیز ولادت خانه زاد خداوند علی بن ابیطالب علیه السلام را تبریک می گویم.

کاش می شد دوباره پدر را درآغوش کشید! و برای او از نامردی های روزگار گفت . کاش میتونستم دوباره سر بر سینه اش می گذاشتم و می گفتم مرد کجا می روی نمی بینی من هنوز بچه ام. کاش می تونستم دوباره بهانه می کردم و می گفتم پلاک و چفیه و قمقمه ات را بمن ندهی نمیزارم بری. کاش می شد اون لحظه ی خداحافظی قد می کشیدم و بزرگ می شدم تا تو خم نشوی صورتم را ببوسی و به به جایت من خم می شدم دستهای مردانه ات را می بوسیدم ای کاش لاقل یکبار دیکر بر می گشتی حداقل نزدیکای خونه مون یک مزاری داشتی تا من در جستجویت به اروند کنار نمی آمدم ولی بابای خوبم اگر پیر هم شوم کوچولوی توام و چشم به راهتم مامان بزرگ و بابابزرگ پیش تو آمدند ،عمو نیز از حرم به سوی بهشت پر کشید من ماندم و مامان که موهاش سفید و کمرش از غم فراقت خمیده شده است و پسرم که او را به نام تو بابا محمد صدا می زنم.

برای شادی روح پدران آسمانی صلوات

برادرم شهیدان تا ابدیت زنده اند،پدر شما در جوار رحمت حق نظاره گر عالم و آدم است، مرثیه ی شما را در سوک و فراق پدر خواندم ، جزاک الله خیرا که با یاد و نام پدر و مرام و هدف پدر مردانه پیمان بسته ای. ما همه مدیون شما و پدران شهید شماییم چه بدانیم و چه ندانیم و چه بگوییم و چه نگوییم ! آنان عزت و سربلندی ایران و اسلام و همه ی ملت را ارمغان آورده اند، پدران واقعی آنان هستند که برای فرزندان یک ملت کوشیدند و فرزندان یک ملت را تربیت حماسی کردند. درود بر شهیدان و سلام برخمینی پدر شهیدان

استاد محمدیان به نوبه خود ولادت خجسته علی علیه السلام را بحضورتان تبریک می گویم و با گرامیداشت ااین روز به همه پدران و همه مردان ولایتمدار و با مرام علوی تبریک می گویم.

نظر دهید

Image CAPTCHA
شناسه امنیتی داخل تصویر را وارد کنید.