زن درخانواده و نقش آن در فرهنگ و تمدن انسانی

مختصری دربارۀ تاریخچۀ روز جهانی خانواده و هدف از اعلام چنین روزی را بیان کنید.
موضوع خانواده و مسألۀ نظام و قوام آن در سال های اخیر بیش از هر پدیدۀ اجتماعی دیگر مورد توجه قرار گرفته است. حدود سال 1989 مجمع عمومی سازمان ملل متحد، بعد از مباحثات متعددی که در گروه‌های کار مجمع انجام گرفت، سال 1994 را به‌عنوان سال بین المللی خانواده اعلام کرد. البته در آن موقع، برخی از نمایندگان ملت ها اعلام سال بین المللی خانواده را ضروری نمی دانستند و برخی استدلال می کردند که حمایت از خانواده تبعیضی است بر علیه کسانی که ترجیح می دهند خارج از محدودۀ خانواده زندگی کنند. بعد از بحث های مکرر، نهایتاً مخالفان رأی نیاوردند و در سال 1994 میلادی در اکثر کشورها برنامه هایی در بزرگداشت خانواده برگزار شد. در همان سال در کشور ما نیز ضمن گرامی‌داشت تصمیم سازمان ملل، کنگرۀ سال جهانی خانواده از سوی انجمن اولیاء و مربیان برگزار شد که این کنگره با پیام رئیس جمهوری و وزیر آموزش و پرورش شروع و با سخنرانی های استادان و صاحب‌نظران داخلی و خارجی ادامه یافت.
به‌دنبال بزرگداشت سال جهانی خانواده و اقبال کشورها و مجامع فرهنگی و تربیتی نیا به این موضوع، مجمع عمومی سازمان ملل متحد مجدداً طی قطعنامه ای روز 15 ماه مه (26 اردیبهشت ماه) را به‌عنوان سالروز جهانی خانواده اعلام کرد و از کشورهای عضو خواست در این روز توجه خاصی به موضوع خانواده داشته باشند.

دیدگاه شما به‌عنوان مسئول تشکیلات انجمن های اولیاء و مربیان ـ که در بخشی از وظایف آن انجمن، موضوع آموزش خانواده ها نیز مطرح است ـ در مورد خانواده چیست و به نظر شما خانواده چه نقشی در تحولات اجتماعی دارد؟
در باب خانواده به تفصیل می توان سخن گفت ولی آنچه در این فرصت و مجال کوتاه می شود اظهار کرد، این است که خانواده یک مقولۀ تاریخی است و هیچ نهادی در تاریخ فرهنگ و تمدن انسانی به اندازه آن قدمت ندارد. مثلاً در مطالعات تاریخ ادیان می توان این نکته را دریافت که ادیان آسمانی از ظهور و حضور انسان در روی کرۀ زمین به‌صورت خانواده یاد می کنند و اساساً انسان براساس سرشت و فطرت خویش نیازمند انس و الفت با دیگران است و دنبال مونس و مأنوس است. پاسخ این نیاز فطری در خانواده تجلی می یابد. و به تعبیری، خانواده، تجلی پاسخ به نیاز فطری و درونی انسان است. خانواده در کنار پاسخگویی به نیاز فطری انسان، سرمنشأ گسترش نسل بشری و حفاظت و بقای نسل انسان است. انسان در خـانواده متولد می شـود، در آن آموزش می بینـد، با اصـول زندگی اجتماعی و تفاهم با دیگران آشنا می‌شود. در محیط خانه و زندگی خانوادگی است که ارزش های اخلاقی و اجتماعی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود، اسباب رشد عاطفی، اخلاقی، اجتماعی و حتی سیاسی افراد در خانواده فراهم می شود. با توجه به این موارد که عرض کردم، می توان دریافت که خانواده چه نقشی در تحولات اجتماعی می تواند داشته باشد. برای مثال ناگزیرم این مفهوم بدیهی را یادآور شوم که درواقع، خانواده واحدهایی هستند که جوامـع از آن ها بـه‌وجود می آینـد و شکـل می گیرند. تصمیماتی کـه در درون خانواده ها اتخاذ می شود می تواند مرکز ثقل حتی مسائل بین المللی باشد. شاهد مثال این ادعا مسائل جهانی ای همانند افزایش جمعیت، توسعـۀ اقتصادی، حمایت و حفاظت از محیط زیست، حقوق بشر و ... است که حصول به نتیجۀ مثبت در هر یک از این موارد به رفتار و مواضع خانواده ها از لحاظ برداشت و توجه به هر یک از این مقوله ها دارد.

به نظر شما، مشکلات خانواده امروزی چیست؟ و برای حل آن ها چه باید کرد؟
این سؤال از ابعاد مختلف باید مورد توجه قرار گیرد و شاید به تنهایی بتواند موضوع چندین کنفرانس و سمینار باشد. اما آنچه اجمالاً می توانم بگویم توجه به نکاتی چند است:
اولاً: مشکل خانواده ها به لحاظ جغرافیایی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و تاریخی و اعتقادی متعدد و متنوع است ولی ریشۀ این مشکلات در یک مسأله است که مربوط به انسانیت انسان می شود و باید در جای خود به صورت مفصل و کافی، از آن بحث‌ و گفت‌وگو کرد. به‌طور مثال، عرض می کنم مشکل خانواده در غرب چیست؟ گزارش هایی که از سوی مجامع فرهنگی، سیاسی و اجتماعی غرب منتشر می‌شود و یا در گفته ها و نوشته های صاحب‌نظران و اندیشمندان دلسوز مغرب زمین می بینیم حکایت از این دارد که در غرب و عموماً در کشورهای صنعتی، کیان خانواده به‌صورت جدی در معرض آسیب قرار گرفته است. ازدیاد خشونت، اضطراب، ناامنی و بحران های اجتماعی ناشی از عدم توجه به خانواده و نادیده گرفتن نقش خانواده است.
مثلاً در یکی از گزارش ها آمده است، اغلب قربانیان بی دفاع خشونت، بچه ها هستند و آن ها هر چه کوچک تر باشند آزادانه تر با آن ها بدرفتاری می شود و یا این که از هر چهار فقره جنایت یکی در خانواده اتفاق می افتد. در مقابل، پدران و مادران نیز نگران زندگی خود در دورۀ پیری هستند. آن ها نگران از این هستند که در پیـری به بستـر بیماری بیفتنـد و بـه کلـی فرامـوش شونـد. یـا ایـن که بسیاری از افراد مسن می خواهند در منازل خودشان پرستاری شوند، ولی فرزندانشان تمایل نشان نمی دهند و آن ها می خواهند که پدر و مادرشان در مؤسسات دیگر پرستاری شوند.
یا این که اخیراً گزارشی از سوی ادارۀ سرشماری امریکا منتشر شده است که در آن اشاره شده است که میزان تولد کودکان نامشروع به‌طور سرسام آوری در آن کشورافزایش یافته است. در این گزارش آمده است 24 درصد زنان مجرد در سنین 18 تا 44 سال، تا ژوئن 1992، کودک نامشروع متولد کرده اند.
مقاله ای در لوس آنجلس تایمز منتشر شده است که از قول یکی از متخصصان ادارۀ سرشماری نوشته است که دگرگون شدن ارزش ها، ازبین رفتن معیارهای مربوط به حفظ آبرو و حیثیت و نیز افزایش بی بند و باری ها در گسترش این پدیده مؤثر بوده است.
این نکته را اجازه بدهید یادآور شوم که ما از انحطاط اخلاقی و یا در معرض انهدام قرار گرفتن خانواده در غرب نه تنها احساس خوشحالی نمی کنیم بلکه نگران هم هستیم، چرا که اولاً با آسیب دیدن بنیان خانواده یقیناً بخش عظیمی از سرمایه ها و ارزش های والای انسانی دستخوش خطر خواهد شد ثانیاً دنیای امروز یک دنیای به هم پیوسته است. وسایل ارتباط جمعی، وسایل ارتباط الکترونیکی در کنار انتقال بسیاری از دستاوردهای علمی، فرهنگ مبتذل غرب و فرهنگ بی ریشه و بی هویت غرب را نیز در کشورهای شرق و در حال توسعه منتشر می کنند.
نکتۀ دیگر این که متأسفانه در جوامع شرقی و حتی اسلامی نیز خانواده ها مشکل دارند. از جمله مشکلات خانوادۀ شرقی، تقلید و تبعیت بی اندیشۀ او از فرهنگ غرب و الگوی غربی است. او در تلویزیون و سینما فقط چهرۀ بزک کردۀ غرب و غربی را می بیند، بدون این که این نقاب و پرده را پایین بکشد و ببیند در ورای آنچه خبر است.
مدل گیری، الگوپذیری از برنامه های اقتصادی، آموزشی، سیاسی اجتماعی بر الگوهای شکل-گیری خانواده و زندگی خانوادگی تأثیر گذاشته است و امروز در کشورهای این طرف دنیا حتی کشورخودمان شاهد تغییراتی در ترکیب و ساختار خانواده هستیم. پافشاری و اصرار بدون دلیل به سنت های بی پایه و اساس قومی که گاهی ریشه در خرافه و جهل نیز دارد، جوانان را در آستانۀ اعتراض به همه سنت ها قرار داده است و این، عدم تفاهم بین نسل ها را ریشه دار و عمیق تر می کند. نادیده گرفتن حقوق زنان در بعضی جوامع از بُعد دیگر، غیر آنچه در غرب است، از مشکلات جوامع همرنگ ماست. اما راه چاره کدام است؟ ظاهراً بخشی از سؤال شما همین بود.
به اعتقاد من، حرکت در جهت انجام مطالعات علمی، شناسایی عوامل استحکام کانون خانواده از ضرورت های اولیه است چه در سطح بین المللی و چه در سطح ملی. باید در پژوهشگران علوم اجتماعی و تربیتی ایجاد انگیزه کرد تا برای شناخت عوامل تقویت مبانی خانواده از ابعاد مختلف روانی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مطالعه کنند. البته نگریستن به این مسائل باید از یک زاویۀ معنوی و اخلاقی صورت گیرد زیرا خانواده بیشتر از این حیث آسیب دیده است. تقویت خداباوری و آخرت نگری و رعایت موازین دینی، آرامش و امنیت فردی و اجتماعی را افزایش می دهد، از دلهره ها و اضطراب ها می کاهد. نکتۀ دیگر این که باید خانواده از حمایت و پشتیبانی کامل دولت و جامعه برخوردار باشد. صدور اعلامیه و قطعنامه به تنهایی کفایت نمی کند. ولی در سطح ملی برای حفظ و حراست از کیان خانواده باید اقداماتی را در تحقق مفاد اصول قانون اساسی انجام داد.

قانون اساسی جمهوری اسلامی به موضوع خانواده چگونه نگاه کرده است؟
انصافاً به دور از هر حب و بغضی، قانون اساسی جمهوری اسلامی از جمله مترقی ترین قوانینی است که در دنیا برای ادارۀ نظام های سیاسی، تدوین شده است. در قانون اساسی ما، از خانواده به‌عنوان واحد بنیادین جامعه و کانون اصلی رشد و تعالی انسان یاد شده است و خانواده را محصول یک توافق عقیدتی و آرمانی می شناسد که زمینه ساز اصلی حرکت تکاملی و رشد یابندۀ انسان است. برای این که این مهم تحقق پیدا کند، فراهم کردن امکانات لازم را از وظایف حکومت اسلامی می شمارد. دربارۀ موضوع خـانواده چنـان به صراحت و روشنی در قانون صحبت شده است که حتی در یک نگاه اجمالی می توان دریافت که «زن» رکن رکین خانواده از دیدگاه قانون اساسی است و او را از حالت «شیء بودن» یا «ابزار کار بودن» در خدمت اشاعۀ مصرف‌زدگی و استثمار خارج می سازد. همان بلایی که بعد از انقلاب صنعتی در غرب، زن گرفتار آن شد و هنوز در چنبرۀ آن اسیر است. قانون اساسی از زن می خواهد ضمن بازیافتن وظیفۀ خطیر و پر ارج مادری در پرورش انسان های مکتبی، در میدان ها و عرصه های فعال زندگی همرزم مردان و حتی پیشاهنگ باشد.
قانون اساسی در موارد متعددی برای دست یابی به ارزش و کرامت انسانی دولت جمهوری اسلامی را موظف کرده تا همۀ امکانات خود را برای ایجاد محیط مساعد برای رشد فضائل اخلاقی براساس ایمان و تقوا و مبارزه با تمامی مظاهر فساد و تباهی به‌کار گیرد و همۀ آحاد ملت را اعم از زن و مرد به‌طور یکسان در حمایت قانون قرار داده و از همۀ حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردار می شناسد.

آنچه ذکر شد بیشتر مسائل کلی است، راهبردهای عملی و اجرایی به‌نظر شما چگونه باید باشد؟
قانون اساسی سیاست های اجرایی را نیز یادآور شده است مثلاً در قانون، دولت موظف شده است برای سلامت خانواده مخصوصاً مادران اقداماتی را وجهۀ همت خود قرار دهد که از آن جمله:
1ـ ایجاد زمینه های مساعد برای رشد شخصیت زن و احیای حقوق مادی و معنوی او.
2ـ حمایت مادران مخصوصاً در دوره بارداری، حضانت فرزند و حمایت از کودکان بی-سرپرست.
3ـ ایجاد دادگاه صالح برای حفظ کیان و بقای خانواده.
4- ایجاد بیمۀ خاص بیوه ها، زنان سالخورده و بی سرپرست.
5- اعطای قیمومیت فرزندان به مادران شایسته برای غبطۀ آن ها در صورت نبودن ولی شرعی.
اما آنچه باید مورد توجه صاحب‌نظران و مدیران و برنامه ریزان قرار گیرد فراهم کردن و بهبود فرصت‌های لازم برای همۀ اعضای خانواده مخصوصاً دختران و زنان در زمینه های آموزشی است. رعایت حقوق زنان و کودکان و توجه در سیاست گذاری های اجتماعی و توسعه به اصل حمایت و حفاظت از خانواده باید بیش از پیش مورد عنایت باشد.
دستگاه های آموزشی و ارتباط جمعی ما باید برای آشناسازی اعضاء خانواده با حدود و حقوق و وظایف خود در خانواده و اجتماع اقدام کنند. همچنـان که ما موظفیم در انجمن های اولیاء و مربیان با برنامه ریزی و سازماندهی منظم برای ارائۀ آموزش های مناسب برای آشناکردن والدین با مراحل مختلف رشد فرزندان، توجه دادن آنان به تربیت دینی، اخلاقی و اجتماعی کودکان، نوجوانان و جوانان و آشناسازی زوجین نسبت به حقوق متقابل در راستای نیل به خانوادۀ متعادل در حال تعالی و رشد، قدم برداریم.

به‌عنوان آخرین سؤال، آیا با برنامه هایی که سازمان-های بین المللی دنبال می کنند مثل سال جهانی خانواده، روز جهانی خانواده، و ... می توان دوباره خانواده متزلزل غرب را استحکام بخشد و موقعیت آن را احیا کرد؟
ما امیدواریم و انتظار داریم که سازمان ملل متحد حداقل در این مورد مشخص برای حفظ شأن و منزلت انسانی آحاد بشری در پیگیری و تحقق این آرمان جدی باشد و از آلوده شدن آن به اغراض سیاسی دولت‌های سلطه گر شدیداً جلوگیری کند. اما این که جوامع آسیب دیده با این نسخه پیچی-های سازمان های بین المللی توفیق به حل مشکل خواهند یافت یا نه، نیازمند مطالعۀ پیشینه و سابقه موضوع خانواده در غرب و ریشه یابی علل آفت زدگی، آسیب دیدگی، اضمحلال و بی ثباتی و طول مدتی است که به این گرفتاری مبتلاست.
من اجمالاً چند مطلب را عرض می کنم: در دورۀ رنسانس، ارزش ها و اخلاق از خانواده و اجتماع تقریباً رخت بربست و همۀ ارزیابی ها با معیارها و ملاک های مادی صورت گرفت. کارکرد، نقش، تولیدات، خدمات همه در ترازوی ارزشیابی مادی قرا گرفت تا به خانواده رسید.
در این مرحله زن را در مقابل مرد در ترازوی مادی قرار دادند و نقش او را در تداوم نسل بشری و تربیت و فرهنگ حذف کردند و به او قبولاندند که هنر مادری ضعیف تر از تکنیک سازمان های مهد کودک و آمادگی... است. وقتی این پذیرش صورت گرفت، زن نقش اساسی مادری و همسری را فراموش کرد و مانند مردان برای اثبات توانایی فردی اش در نقش نیروی کار ظاهر گشت. غربی ها مادر بودن را محدودیت در حصار سنت نام نهادند و شرقی های برنامه ریز نیز آن را از خصوصیات بورژوازی قلمداد کردند و پیش از آن که زن بتواند به تردیدهای درونی اش جواب دهد، به سرعت سازمان هایی به‌عنوان جانشین نقش مادی را به‌عهده گرفتند.
معتقدان اصالت فرد و پایبندان اصالت جمع که براساس لذت جویی و نفع پرستی در کنار هم قرار گرفته بودند تمامی تلاش ها را بر دو محور متمرکز کردند: اول این که چارچوب حرکت خانواده را بشکنند، دیگر این که نقش زن در خانواده تضعیف و تحقیر شود. زن در خانواده حرمت و توان داشت، توانایی فطری و توانایی اکتسابی زن در خانواده جامعه را شدیداً به او وابسته کرده بود یکی ناشی از کار درون خانه بود که به‌عنوان یک امر اکتسابی اعضای خانواده را وابستۀ او می کرد و دیگری توانایی همسری و مادری او که یک کشش عاطفی و فکری و احساسی را نسبت به او برمی-انگیخت. این ها چه کردند؟ اول آمدند کار درون منزل را با محک کارهای پست سنتی مطرود شناختند و برای ادارۀ آن کلفت و کنیز و دایه را مأمور کردند (توجـه بفرمـایید این ها نیز زن بودند) و در قدم بعد برای گسستن رابطۀ عاطفی همسری که مادر فرزندان مرد بود، عنوان کردند که روابط زناشویی یک رابطۀ اجتماعی غیرانحصاری است و در پی آن پذیرش مسئولیت و تعهد خانواده هم از بین رفت. این تبلیغات و القائات از قرن پانزدهم به این طرف ادامه یافته است و حال غرب مواجه با چند مسأله شده است:
1ـ اشاعۀ فقر شدید عاطفه در خانواده و اجتماع، و در پی این فقر عاطفه یا بی عاطفگی، احساس خسران و زیان در میان زنان و پیدایش جنبش های زنانه.
2ـ ظهور و طبقۀ مادران مجرد و خانواده های تک والدی.
3ـ شیوع مسألۀ فرزندان خیابانی و رشد بزهکاری در میان نوجوانان و جوانان.
4ـ اشاعۀ فحشا و صورت جدیدی از خانواده در میان همجنسان، رشد طلاق و ...
این حوادث چرا پیش آمد؟ چرا زن را از کانون خانواده بیرون کشیدند؟
سابقه و پیشینۀ بحث نشان می دهد که در این مقطع تاریخی، زن بازیچۀ دست سرمایه داری قرار گرفت، چه سرمایه داری دولتی و چه سرمایه داری از نوع غربی. این سرمایه پرستان او را با انگیزه های اقتصادی وادار کردند تا خانه را رها کند و در کارخانه مشغول شود و به بازار کار روی آورد اما این اقدام دستاوردهای منفی را نیز به همراه آورد.
آیا امروز دنیا دیگر به دنبال سرمایه و سود نیست؟ که می خواهد زن نقش فراموش شدۀ خود را پیدا کند و خانواده ها استحکام یابند؟ ما در جواب این سؤال اظهار نگرانی می کنیم و دلیل آن هم این است که بسیاری از کارگزاران همین نظام ها اذعان می کنند که در قرن حاضر توسعۀ اقتصادی و ابستۀ توسعۀ فرهنگی است و زن به‌عنوان قوی ترین گیرنده پیام فرهنگی باید محور اصلی توسعه باشد و خانواده رکن این توسعۀ فرهنگی باید باشد و باز افکار متوجه زن است اما به‌عنوان واسطه برای توسعۀ اقتصادی، با به دوش گرفتن وظایف خانوادگی خویش که چند قرن است به آن پشت کرده است ولی آیا زن خستۀ امروز همان زنی که 5 قرن مداوم با تبلیغات، خانواده اش تضعیف و نقش او تحقیر شده، آیا رمقی برای احیاء مجدد ارزش ها را دارد؟ آیا اصلاً این امکان برای او وجود دارد که با همان اصول مادی که او را از خانه دور کردند با همان اصول وی را دوباره به خانه برگردانند؟
این تفکر که مبنای کار قرار گرفته است برای بازگشت زن به خانه ما را نگران می کند و نسبت به برخی اظهارات بدبین.
ولی اگر خوش بینانه به موضوع بنگریم رگه هایی از صداقت و ندامت است که در اظهارات برخی از اندیشمندان دلسوز می بینیم. آن ها واقعاً از وضع فعلی اندیشناک هستند و ما با توجه به ارزش ها و اصولی که به آن ها اعتقاد داریم و پای بندیم آماده هستیم به دیگران نیز کمک کنیم.

* روزنامه ا طلاعات سوم خرداد 1375

نظرات

از مدیریت محترم وب سایت صمیمانه تشکر می کنم ، مباحث بسیار خوبی را در سایت قرار می دهند مخصوصا با تفکر ایشان در سالهای قبل نیز آشنایی میشویم .معلوم است که ایشان متفکر بزرگی است و حقاً نظر برخی از همکاران مثل استاد گرمارودی درباره ایشان درست است که مى گفتند ایشان مطهری آموزش وپرورش است.

من هم از مدیر محترم سایت تشکر میکنیم و هم از استاد محمدیان بزرگوار به عنوان مجتهدی زمان شناس ونیازشناس که عرصه ی تعلیم و تربیت را به عالم سیاست ترجیح داده وشاگرد پروری و روشنگری را همچون اساتید بزرگ مطهری و علامه جعفری و حضرت آیت الله جوادی آملی پیگیری می کنند ،ولی ای کاش کلاسهای مثنوی و نهج البلاغه را همانند مباحث قران و صحیفه مجددا شروع کنند.

پیشنهاد می کنم مصاحبه ها و مقالات استاد محمدیان را به صورت کتاب منتشر کنید

نظر دهید

Image CAPTCHA
شناسه امنیتی داخل تصویر را وارد کنید.