نقش الگوها در تعلیم و تربیت جوانان
الگوها چه نقشی در رشد، شکوفایی و پرورش نسل جوان دارند؟چرا جوانان بیشتر تحت تأثیر دیگران قرار می گیرند؟ چه نوع الگوهایی برای جوانان جذاب ترند؟ آیا هر کسی شایستگی دارد که الگوی جوانان قرار گیرد؟ الگوسازی با قهرمان پروری چه تفاوتی دارد؟ بعد از انقلاب اسلامی ، چه قدر در معرفی الگوهای مناسب موفق بوده ایم؟ و...
این ها سؤالاتی است که پاسخ به آنها نیازمند دانش و آگاهی گسترده در زمینه های گوناگون ، به ویژه نظام تعلیم و تربیت اسلامی است و عرصۀ فراخی است برای آگاهان و صاحب نظران تا در باب آن سخن بگویند. در این باره به سراغ حجت الاسلام والمسلمین ، دکتر محیالدّین بهرام محمدیان، رییس «سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی» رفتیم که در زمینه ی تعلیم و تربیت اسلامی صاحب نظر است. از ایشان خواستیم به سؤالات ما درباره ی نقش الگو ها در تعلیم و تربیت جوانان پاسخ دهند. با تشکر، توجه شما را به متن گفتوگو جلب می کنیم.«رشد معلم شماره چهارم- دی 1389»
الگوها چه نقشی در رشد و شکوفایی پرورش نسل جوان دارند؟
در پرورش و شکوفایی استعدادهای انسانها، عوامل متعددی دخالت دارند؛ مانند والدین، مربیان و معلمان، برنامههای آموزشی و تربیتی ، و روشها و الگوها. الگو و نمونه که در تعبیر تربیت دینی ما و در قرآن کریم از آن به نام «اسوه» یاد شده است ، تأثیر بسزایی در ساختار و شکلگیری شخصیت افراد و رشد و شکوفایی تواناییهای بالقوۀ آنها دارد؛ همانگونه که هنرمند برای طرح و خلق اثر هنری، به الگو و نمونهی مشخص نیاز دارد. مثلاً خوشنویس و یا نقاش، برای نوشتن سطور زیبا و چشمنواز و یا رسم و نقش تابلویی زیبا، نیازمند سرمشق و نمونه است، انسان نیز برای شکل دادن به شخصیت خویش، به الگو احتیاج دارد تا ساختمان اخلاقی ،فکری و شخصیتی خویش را مطابق آن بسازد. البته نیاز به اسوه و الگو همگانی است، ولی بین نوجوانان و جوانان این نیاز بیشتر و مهمتر است؛ چون آنها بیش از دیگران به الگوها میاندیشند و به کمال و ترقی بیشتر علاقهمندند. تعابیر قرآنی نیز تصریح براین دارد که انسان برای کمال خویش باید سراغ «اسوه و نمونههای برتر» برود.
چرا جوانان بیشتر تحت تأثیر الگوها قرار میگیرند؟
چنانکه متذکر شدم، جوانان به دلیل کمالخواهی و علاقهمندی به رشد و ترقی، به دنبال نمونهها و مدلهای موفق هستند. جوان و نوجوان ما به لحاظ شرایط سنی و تمنیات و خواستهها و آرزوهایی که دارد ، میخواهد در ردیف بهترینها و موفقترینها باشد؛ پس آنها را جستوجو میکند و در پی آنها روان میشود.چه مسائلی میتواند برای بچهها جذابتر باشد؟ در این دوره، گرایش غالب آنها به صمیمیت، شجاعت، زیبایی، ایمان، سواد و دانش، هنر و استقلال فردی است. لذا در هر کسی این صفات را به صورت بارز و مشخصتر ببینند،به او علاقهمندی نشان میدهند. در قرآن هم اشخاصی مانند انبیا و مؤمنان به عنوان اسوه مطرح شدهاند که این صفات را در حد کمال دارا بودهاند. البته این بدان معنا نیست که جوانان در تشخیص موارد ذکر شده نیز حتماً درست عمل میکنند.
گاهی به گمان دستیابی به این کمال است که دچار انحراف میشوند.
آیا هر کسی شایستگی دارد الگوی دیگری قرار بگیرد؟
اجازه بدهید مطلب را اندکی بازترکنم. الگوی مناسب باید از یکدست بودن رفتار و شخصیت با ثبات و استوار برخوردار باشد. آدمهای مذبذب و ناپایدار در مسیر زندگی، فکر واندیشه و گرایش، نمیتوانند الگو باشند. چرا که آ نها به ثبات لازم وقطعیت در انتخاب هدف و راه نرسیدهاند. البته این به معنی جزمی اندیشیدن الگو نیست ،بلکه به مفهوم خردمندانه عمل کردن مبتنی بر فهم و یقینی کردن عملکرد الگوهاست.
وقار، آرامش روحی و متانت، معیار دیگری برای الگوی مناسب است. انطباق حرف و عمل یا به عبارت دیگر ،منطبق شدن ظاهر و باطن، از ویژگیهای هر الگوی قابل اعتماد است.
گستره و حیطهی معرفتی و میزان دانش و اطلاعات مناسب فرد به عنوان یک راهنمای مؤثر در زندگی، میتواند او را الگو قرار بدهد. اگر کسی به عنوان الگو مطرح شود و یا بخواهد الگوی دیگران باشد ،باید بتواند با رعایت شخصیت و منزلت دیگران، رعایت حرمت انسانی آنان و صادق بودن در قول وعمل ، اعتماد آ نها را جلب کند. مثبت بودن شخصیت الگو، ایمان و اخلاق، و ملکات شایستهی انسانیاش، توجه دیگران را به او معطوف میکند.
این نکته را یادآوری کنم که الگو شخصیتی خیالی و توهمی نیست که نتوان به او رسید، بلکه الگوهای مناسب بسان قلههای بلند و رفیع هستند که روح را برای صعود و اوج گیری فرا میخوانند و نیروهای پنهان و آشکار جوانان و نوجوانان را برای دستیابی به آن متمرکز میکنند.
«الگو شخصیتی خیالی و توهمی نیست که نتوان به او رسید، بلکه الگوهای مناسب بسان قلههای بلند و رفیع هستند که روح را برای صعود و اوج گیری فرا میخوانند و نیروهای پنهان و آشکار جوانان و نوجوانان را برای دستیابی به آن متمرکز میکنند.»
الگوسازی با قهرمانپروری چه تفاوتی دارد؟
اگر منظور از قهرمان و قهرمانپروری این باشد که ما یک شخص خیالی و وهمی درست کنیم که نتوان به او رسید و یا به او تأسی کرد، خُب این نفی غرضِ الگو بودن است. یا اگر به این معنی است که آدمی معمولی ،فاقد بسیاری از ویژگیهای شایسته و بایسته برای الگو شدن را آنقدر بزرگ کنیم که چشمها را خیره کند، خب این هم خیانت و جفاکاری است؛ هم در حق خود آن شخص و هم در حق دیگران.
برای مثال، ممکن است کسی در کار و فعالیت خاصی بدرخشد ،اما دارای شخصیت متعادل و متناسب یا استوارنباشد. همهی توجهها را به آن یک مورد خاص جلب کردن و او را در معرض افکار و نظرها قرار دادن ،مثل بزَک کردن ظاهر یک آدم بدگل ،یا رنگ و لعاب زدن به کالای معیوب و یا عرضه کردن پارچهی نامرغوب و نامطلوب زیر نور پروژکتور به مشتری است؛ که آن جنس در مغازه برق میزند، ولی در منزل جلایی ندارد.
هما نطورکه قبلاً عرض کردم ،چه بسا اتفاق میافتد جوانان ما در انتخاب الگو و تشخیص آن کمالات دچار انحراف میشوند. یکی از مواردش همینجاست که این نوع الگوسازی وقهرمانپروریها ،معمولاً به ضرب و زور تبلیغات و درشتنمایی و بزرگسازیهای مصنوعی صورت میگیرد.
آیا بعد از انقلاب اسلامی ،ما در معرفی الگوها و یا بهرهگیری از تأثیر تربیتی الگوها موفق بودهایم؟
اجازه بدهید من این پرسش را در دو بخش جواب بدهم. بخش اول این است که ما در جریان نهضت و پیروزی انقلاب اسلامی، یعنی دورهی سرنگونی نظام شاهنشاهی ،طرد سلطهی آمریکا و همچنین دفاع از کیان انقلاب اسلامی ، بسیار موفق عمل کردیم. شخصیت بارز، مقاوم، نستوه، مؤمن، مطمئن، صمیمى، مردمی و هوشیار امام خمینی(ره )، جاذبهی خاصی برای الگوشدن داشت. حتی از مرتبهی الگوی محض خارج شده و به عنوان یک مرشد، راهنمای عمل همگان بود. اطرافیان و حواریان امام نیز در این مبارزه همراه و همگام او بودند. چهرههای نورانی شهیدانی مانند شهدای فداییان اسلام، شهدای زندانهای مخوف ساواک، مانند آیتالله سعیدی و شهید غفاری، و علمای نستوهی مانند آیتالله طالقانی، ربانیشیرازی، مطهری، اندرزگو، بهشتی، مدنی و... مبارزان و فعالان انقلاب در عرصههای گوناگون ،همه الهامبخش بودند.
در دورهی پیروزی انقلاب اسلامی و دورهی دفاع مقدس نیز در هر شهر و روستایی، چهرهای مردمی میدرخشید. شما مردان بزرگی را در این دوره میبینید که هر کدام به تنهایی قلوب هزاران نفر را شیفتهی خود کرده و الگوی عملی آنان بودند. شما چمران ،شیرودی، کلاهدوز، باکریها، حاج همّت، نامجو و... را داشتید که این ها واقعاً انسانساز بودند و نوع برخورد ، رفتار، روش و منش آنها انسانها را متحول میساخت. گرایش بسیاری از جوانان تحصیل کرده به مطالعهی علوم اسلامی، یا رویآوردن بسیاری از صاحبان فن و تخصص و تحصیلات عالی به جبهههای نبرد، فارغ از تأثیر الگوها نبوده است. زندگی سادهی بچههای اول انقلاب، ازدواجهای کمخرج و کمهزینه ،روحیهی قناعت و صرفهجویی ،ایثارگری و فداکاری آنان را نمیتوان فراموش کرد.
اما در بخش دوم که دورهی مأیوس شدن دشمن از تهاجم نظامی و رویآوردن آن به شبیخون فرهنگی است ،همزمان است با روی کردن ما به بازسازی و توسعه ،بدون توجه کافی به الگوهای مناسب. آری تفکیک تئوری توسعه از اصل ارزشها ،نتیجهی ناگزیرش کمعنایتی به الگوهای ارزشی واسلامی، و دینی و ملی است.
ما جریان روی کردن به توسعه که هنوز در این مرحله رهسپاریم ،مصادیق و مثالهایمان در بهرهوری، صنعت، فناوری، کشاورزی، شهرسازی، توسعهی سیاسی و حتی فرهنگی، اگر نگویم همه از غیر بوده ،عمدتاً از غیر بوده و الگوی بیگانه در برابر ما بوده است. این نوع الگوهای نظری-عملی ،الگوهای شخصیتی و شخصی خود را نیز تحمیل میکنند. لذا علیرغم تذکرها و هشدارهای بهویژهی مقام معظم رهبری ،هنوز به الگوهای خودی و ملی -مذهبی خودمان توجه نکردهایم و ذهنمان کمتر به سراغ آنها رفته است.
«شخصیت بارز، مقاوم، نستوه، مؤمن، مطمئن، صمیمى، مردمی و هوشیار امام خمینی(ره )، جاذبهی خاصی برای الگوشدن داشت. حتی از مرتبهی الگوی محض خارج شده و به عنوان یک مرشد، راهنمای عمل همگان بود. اطرافیان و حواریان امام نیز در این مبارزه همراه و همگام او بودند.»
برای مرحلهی اخیر یا این بخش دوم چه پیشنهاد و طرحی دارید؟
آنچه عرض کردم، عرصههای متفاوتی را شامل میشو د، اما لازم است ،مدل و الگوی جامع خود را برپایهی انسانشناسی و جهانشناسی اسلامی طراحی کنیم. دراینصورت، اجزای مختلف در جای خود طراحی میشوند و به تبع همین الگوی جامع ،میتوان نقشههای عملیاتی و کاربردی را تهیه کرد. این که میگویم طرح جامع ،برای این است که ما گسسته از هم عمل نکنیم. اگر کسی از ما بپرسد :آیا همپای شهرسازی شما، خدمات فرهنگی، امنیتی و اجتماعی هم گسترش یافته است؟ نمیدانیم چه بگوییم! اگر بپرسند: آیا گسترش شبکههای رسانههای تبلیغاتی شما مثل تلویزیون ،با برنامهسازی متناسب همراه بوده؟ نمیدانیم! اگر سؤال شود:آیا اجزای همین بخش فرهنگ ،باهم متناسب است؟ آیا آموزش عمومی با فرهنگ عمومی سیر هماهنگ دارد؟ یا سیاستهای دستگاههای فرهنگی یکدیگر را تکمیل میکنند؟ خیلی جواب مناسب نداریم.
به همین دلیل است که ما در بعضی بخشها الان با لجامگسیختگی مواجه هستیم که نتیجهی آن ،خروج امور از مواضع خود است. تأثیر اولیه و مستقیم این شرایط روی تربیت نسل آینده است و این موضع خطرپذیری و آسیبپذیری ماست.سادهاندیشی است اگر تصور کنیم ،سیاستگذاری اقتصادی ما از واردات کالا گرفته تا تصمیم به صادرات کالای خاص، در بخشهای دیگر تأثیر نمیگذارد و ارتباطی با الگوپذیری نسل جوان ندارد.
- 11986 مرتبه بازدید
نظرات
باب الحوائجی
20 اسفند, 1391 - 00:33
لینک مستقیم
نمونه عینی و ملموس
نامجو
25 اسفند, 1391 - 21:10
لینک مستقیم
چگونه در دوره ی معاصر میتوان
تنهایی
11 فروردين, 1392 - 10:55
لینک مستقیم
الگوهای اثر گذار امروزی
نظر دهید